دیباچه

دیباچه

تو همانی که می اندیشی
دیباچه

دیباچه

تو همانی که می اندیشی

تولد سورنا


سلام بچه ها امروز هفدهم بهمن ماه تولد سه سالگی پسر عزیزمه در اولین فرصت عکس هاشو میزارم




اینم از عکس های سورنا البته به علت تعداد بالای مهمونها ما امسال 3 تا تولد گرفتیم پدرمممممممممممممم درامد

















مسافرت اصفهان

سلام به همه دوستای عزیزم اینقدر از احوال سورنا پرسیدید تصمیم گرفتم یه پست جدید بزارم جای همه خالی یه مسافرت 2 روزه رفتیم اصفهان ،هتل هشت بهشت ،خیلی هتل خوبی بود.






از جاهای دیدنی هم که هر چی بگم کم گفتم دیگه اصفهان همه چیز تمومه و جایی برای تعریف من نیست و اما سورنا که حسابی خوش گذروند مخصوصا باغ پرندگان ، به همه پرنده ها سلام میداد و بعد میگفت چرا جواب نمیدید مامانت یادت نداده سلام بدی؟همه اطرافیان بهش میخندیدن

خلاصه این روزها خیلی شیطون تر شده و دائما سئوال میپرسه.....به من میگه مامان جونی،طلا،دردت تو سرم،عاشقتم و ......... منم دیوونه میشم خیلی خوش زبونه دیشب خونه بابام اینها رفته بودیم موقع خداحافظی گفت خداحافظ شب خوب بخوابید و همه مردن از خنده





وقتی باباش میره سر کار میگه بابا به سلامت وقتی هم بر میگرده میگه بابا خسته نباشی

وقتی با ماشین باباش میریم بیرون میگه بابا سوناتا خییلی قویه همه ماشینا روبگیر از بس کامپیوتر بازی میکنه و با ماشینا مسابقه میده فکر میکنه توی خیابون هم باید مسابقه داد.یه روز من و سورنا با ماشین خودم رفتیم بیرون میگفت مامان 206 خوب نیست من سوار نمیشم با کلی اخم سوار شد بعد میگفت مامان برو تو دیوار ایوللللللللل

خلاصه کلی خندیدم از دستش ،



و اما خودم دوباره نقاشی رو شروع کردم خیلی حال میده واقعا چه دنیایی داره هنررررررررررررر در اولین فرصت عکس تابلوهامو می زارم.ممنون از همه دوستانی که جویای احوال ما هستن

همتون رو دوست داریم