میهن من
میهن من میهن شعر و شراب و دلبری است
میهن من میهن آزادگی و سروری است
میهن من میهن شیخ است اما باده نوش
میهن من میهن مست است اما خرقه پوش
مردمش خون میخورند اما فقط خون صبوح
مستهایش یک نفس با محتسب در گفتگو
آسمان دلخوشیهایش همیشه پر شهاب
میهن من سرکه اش هم میدهد طعم شراب
میهن من زادگاه دختران آسمان
گیسهاشان دست باد و کنج لبها خون چکان
غیرتش تیغی به روی دختران شهر نیست
میهنم با خنده های دخترانش قهر نیست
سینه اش آتشفشان درد ، البرزش خموش
ظاهرش آرام اما باطنش پر جنب و جوش
میهنم از سالهای درد سیلی خورده است
میهن من تکه تکه روزگاری مرده است
میهن من میهن مردان بی مقدار نیست
میهن من-نه-سزاوار شب بسیار نیست
میهن من سینه خود را به خنجر می درد
گر ببیند جای اسبان خر،به دشتش میچرد
میهن من پهلوان است ولی خونخوار نیست
میهن من چون خدایش در پی پیکار نیست
میهن من آسمانش،آسمانش رازقی است
کار و بار مردمانش عاشقی و عاشقی است
گر چه کنج سینه اش از مین و سیم خاردار
میهن من خفته در خون هشت سال آزگار
گر چه دزدان زیادی گنج هایش برده اند
گر چه حقش را به صد ترفند گاهی خورده اند
میهن من رسم مردی را رعایت میکند
میهن من پیش نامردان نجابت میکند
هیچ میدانی کجایی؟آی اینجا آریاست
آی این خانه حسابش از همه دنیا سواست
آی اینجا یک اهورا دارد اما بیشمار
آرش جان در کمان و سورنای تک سوار
میهنم شیر است ،شیر بیشه های سرد و تار
میهنم مرد است مرد روزهای کارزار
ای ایران سرزمین مهربانم نعره کن
دشتهایت خشک خواهد شد بیا و گریه کن
بغض بشکن عقده های کهنه ات را باز کن
ناز اشک نازنینت،سرزمینم ناز کن
گر چه میدانم که مردی،ولیکن بی کسی
شیر شیرانی ولیکن زخم خوردستی بسی
مرد مرد است، اگر بسته زنجیر شود
شیر شیر است اگر خسته شود،پیر شود
سارا ساعت
سورنا سردار بزرگ ایرانی
سورنا یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ است که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان از سوی اشک سیزدهم- ارد - orod پادشاه دلاور اشکانی فرماندهی کرد و رومیها را که تا آن زمان قسمتی از ارمنستان و آذربادگان را تصرف نموده بودند، را با شکستی سخت و تاریخی روبرو ساخت.
«ژول سزار Julius Caesar و پومپه Pompee و کراسوس، Crassus سه تن از سرداران بزرگ روم بودند که کشورهای پهناوری را که به تصرف این دولت درآمده بود، اداره میکردند.
«کراسوس» فرمانروای شام (سوریه) بود و برای گسترش دولت روم در آسیا، سودای چیرگی بر ایران و سپس هند را در سر میپروراند و سرانجام با حمله به ایران این نقشه خویش را عملی ساخت. «کراسوس» با سپاهی مرکب از 42 هزار نفر از لژیونهای ورزیده روم که خود فرماندهی آنان را بر دوش داشت به سوی ایران روانه شد ارد پادشاه ایران که خود در شرق ایران در حال جنگ با مهاجمین بود ، یکی از فرماندهان بسیار باهوش و شجاع خود به نام سورنا را به جنگ رومیها فرستاد. نبرد میان دو کشور در سال 53 پیش از آذربادگان آغاز و تا قلب میان رودان ادامه یافت .
در جنگی که در جلگههای میان رودان - بینالنهرین- و در نزدیکی شهر کاره- Carrhae حران- روی داد. در جنگ حران، سورنا با یک نقشه نظامی ماهرانه و به یاری سواران پارتی که تیراندازان چیره دستی بودند، توانست یک سوم سپاه روم را نابود و دستگیر کند. «کراسوس» و پسرش ، فابیوس- Fabius در این جنگ کشته شدند و تنها شمار اندکی از رومیها موفق به فرار گردیدند. جنگ حران که نخستین جنگ میان ایران و روم به شمار میرود، دارای اهمیت بسیار در تاریخ است زیرا رومیها پس از پیروزیهای پیدرپی برای نخستین بار در جنگ شکست بزرگی خوردند و این شکست به قدرت آنان در دنیای آن روز سایه افکند و نام ایران و دولت پارت را بار دیگر در جهان پرآوازه کرد.،دولت روم در پیشرفت مرزهای خود در شرق، با سد نیرومند ایرانی روبرو شد و از آن زمان به بعد گسترش و توسعه آن دولت در آسیا، پایان پذیرفت. پس از پیروزی «سورنا» بر «کراسوس» و شکست روم از ایران، نزدیک به یک سده، رود فرات مرز شناخته شده میان دو کشور گردید و رومیها برای جلوگیری از شکستهای آینده و به پیروی از ایرانیان ناچار شدند به وجود سواره نظام در سپاه خود توجه بیشتری بنمایند.
دیشب برای اولین بار خواب پسر گلم رو دیدم که توی بغلم بود خیلی خوشگل بود انگار بابا شو کوچولو کرده باشی عین باباش بود اصلا شکل من نبود با چشمهای گردش منو نگاه میکرد و میخندیددلم براش غششششششششششششش میرفت اینقدر هیجان داشتم که از هیجان خودم از خواب پریدم
یعنی سورنا میدونه چقدر منتظرشیم و چقدر دوستش داریم؟
کاش میشد به دنیا بیاد یه خورده بغلش کنم و بوسش کنم دویاره بره تو دلم تا کامل کامل بشه
برام دعا کنید
با سلام با توجه به استقبال دوستان از مقاله قبل مجددا در مورد بچه ها نوشتم امیدوارم کارساز و مفید باشه زندگی انسان از راه تعامل و ارتباط ممکن میشود و اصلیترین منبع ارتباطی برای آدمی والدین هستند. نقش والدین در رشد و تحول فرزندان در بسیاری از زمینهها مورد بررسی و پژوهش قرار گرفته است. | ||
زندگی انسان از راه تعامل و ارتباط ممکن میشود و اصلیترین منبع ارتباطی برای آدمی والدین هستند. نقش والدین در رشد و تحول فرزندان در بسیاری از زمینهها مورد بررسی و پژوهش قرار گرفته است.
فنیکل (روانشناس)معتقد است که مادر اولین شیئی است که هر فردی با آن رابطه برقرار میکند. از این رو مادر، اولین پایگاه شکلگیری تصورها و باورهای کودک در مورد پیرامونش است. در این دیدگاه، والدین و کودک هر کدام بخشی از یک سیستم پیچیده و پویا به حساب میآیند و دارای تاثیر متقابل هستند. مادر و کودک با هم رابطه زیستی و روانی دارند. برای مثال غذا خوردن یک کودک شیرخوار را در نظر بگیرید:
اگر فرایند بالا به همین ترتیب پیش برود کودک
دارای این احساس میشود که مادر خشنودکننده و غذا دهنده است و در
غیر این صورت این فرایند میتواند در او احساس دردناک نارضایتی از
مادر ایجاد کند.
. طی مراحل
تحول، بحرانهای گوناگونی برای کودک پیش میآیند که والدین واکنشهای
متفاوتی نسبت به آنها اتخاذ میکنند که تاثیری قطعی بر سلامت روان
شناختی کودک دارد
در میان الگوهای اجتماعی
متعددی که به نوجوانان ارایه شده است اولین الگو والدین هستند.
تاثیرات والدین بر تحول الگوهای اجتماعی نوجوانان از اهمیت بالایی
برخوردار است که پژوهشهای مختلف این نقش محوری را آشکار کردهاند
پژوهشهای وسیعی که در زمینه چگونگی برخورد والدین با کودکانشان و روشهای تربیتی انجام شده است نشان میدهد که روشهای تربیتی والدین اثرات طولانی بر رفتار، عملکرد، انتظارات و در نهایت شخصیت افراد در آینده دارد.
اگر والدین بسیار سختگیر و دیکتاتور باشند مانع پیشرفت و توسعه کنجکاوی و خلاقیت کودک میشوند. والدینی که اجازه نمی دهند کودک ابراز وجود یا اظهار نظر کند مانع بروز استعدادهای بالقوه کودک میشوند و در نتیجه این کودکان در آینده افرادی روانرنجور و پرخاشگر خواهند شد.
در
بررسی پارکرمشخص شد افرادی که نیازهای دوره کودکی آنها به
گونهای مناسب ارضاء نشده باشد به هنگام وقوع فقدانها احتمال بیشتری
وجود دارد که دچار افسردگی شوند. آلن و لندبر این باورند
که خانوادههایی که در آنها والدین برخورد گرم داشته و پاسخ ده
هستند و همراه کودکان خود در فعالیتهای هوشی و اجتماعی مشارکت
میکنند، فرزندانشان از لحاظ شناختی با کفایت ترند ولی والدین تنبیه
گر و سرد مانع تحول شناختی فرزندان میشوند.
در همین راستا
هیگینز خاطر نشان میکند که:
انتظارات و درک و مفهوم دیگران مخصوصا والدین از کودک عواملی موثر در رشد اطاعت، درونیسازی و تحول اخلاقی آتی کودک محسوب میشوند.
شیوههای تربیتی والدین فرصتی است که در آن شرایط، کودک بتواند در ارزیابی روابط خویش با دیگران تصویری مثبت از خود بیافریند، وقتی انتظارات و توقعات والدین یعنی آرمانهای آنان در مورد فرزندشان با توجه به واقعیت وجودی او باشد کودک تصویری که از خود میآفریند بسیار غنی و سازنده است و همین عامل یکی از دلایل ایجاد اعتماد به نفس در فرزندان است. از طرف دیگر سطح انتظار کودک از خویش و دنیای اطراف آن به شیوه تربیتی خانواده برمیگردد. در خانوادههایی که سعی دارند کودکان خود را در شناسایی واقعیتهای موجود و ارزیابی شرایط و تصورات منطقی از جهان، آزاد بگذارند؛ فرزندان آنها در نوجوانی که هویت یابی را به عنوان یک بحران پیش رو دارند، آن را به خوبی پشت سر میگذارند و تعادل روانی خود را حفظ میکنند (هیگینز و برگ، 1992).
جو حاکم برخانواده و رفتار والدین میتواند در چگونگی احساس فرد از خود و تواناییهایش موثر باشد.
حمایت افراطی والدین باعث میشود که کودک احساس بی کفایتی و عدم مقبولیت کند زیرا فرصت مستقل بودن و احساس مسوولیت از او گرفته میشود
تحقیقات گولمن به نقل از حقیقی و همکاران، حاکی از آن است که بیقراری و آشفتگی پایدار پدر و مادر بر سلامت عاطفی و رشد مهارتهای شناختی کودکان تاثیر منفی دارد. برخی محققان معتقدند در خانوادههایی که پدران در برخورد با مشاجرات و تعارضها از شیوه تربیتی پرخاشگری و خشونت استفاده میکنند؛ بیشتر احتمال بروز افسردگی در فرزندان وجود دارد
اگر والدین میخواهند فرزندانی مستقل، مسوولیتپذیر و دارای اعتماد به نفس داشته باشند باید در ارتباط با آنان گرم، صمیمی و پذیرنده باشند.
برای رفتار مسوولانه کودکان خود پاداش فراهم کنند و به آنان اجازه دهند مستقل باشند و در کارهای مربوط به خودشان شخصا تصمیم بگیرند. به خاطر همین تجارب در زندگی خانوادگی است که کودکان یاد میگیرند بین رفتارشان و تقویتی که میگیرند رابطهای منطقی وجود دارد. به همین ترتیب بین شکستهایی که نصیبشان میشود و رفتارشان رابطه میبینند و به طور کلی مسوولیت رفتار خودشان را میپذیرند. بنابراین میتوان در یک جمعبندی کلی بیان نمود که والدین می توانند از راه توجه، عاطفه، حمایت یا عدم حمایت و الگوهایی که در سطح نقش جنس مذکر و مونث، رفتارهای سخاوتمندانه یا پرخاشگرانهای ارایه میدهند، تحول کودک خود را هدایت کنند
2 - برای درک آنها و احساساتشان وقت صرف کنید.
3 - کودکان کامل نیستند، همان طور که ما پدر و مادرها کامل نیستیم. آنها را آن گونه که هستند، بپذیرید.
4 - اوقاتی را با آنها سپری کنید.
5 - به جای گفتن سخنان منفی، با آنها گفتگوی مثبت داشته باشید.
6 - به آنها افتخار کنید و بگویید که از داشتن آنها خوشحال هستید.
7 - با دوستانشان مهربان باشید.
8 - درباره مسائل خود با آنها صحبت کنید که بدانند به آنها اهمیت می دهید.
9 - آنها را با هم مقایسه نکنید.
10 - به مدرسه آنها سر بزنید و در مراسم مدرسه شرکت کنید.
11 - به چیزهایی که که مورد علاقه آنهاست احترام بگذارید.
12 - در مورد مسائل مختلف نظر آنها را بپرسید.
13 - با آنها بخندید.
14 - کارهایی پیدا کنید که می توانید با هم انجام دهید.
15 - به کارها و تکالیف مدرسه شان علاقه نشان دهید.
16 - بدانید که به چه چیزهایی علاقه دارند و برای رسیدگی به این مسائل وقت صرف کنید.
17 - غذا را با هم بخورید و آنها را در خانه به حساب بیاورید.
18 - به آنها بگویید که برای شما استثنایی و فوق العاده هستند.
19 - برای توضیح مسائل و پاسخ به سؤالاتشان وقت بگذارید.
20 - به آنها بیاموزید که در شرایط گوناگون چگونه رفتار کنند.
21 - از خودتان به خاطر آنها، مراقبت کنید.
22 - به آنها بگویید از این که پدر و مادرشان هستید، خوشحالید.
23 - وقتی آنها را می بینید، لبخند بزنید.
24 - هر روز به آنها بگویید که دوستشان دارید.
اگر کودکان را نامهایی مانند احمق و تنبل و… بنامید باور می کنند که دارای این صفات و خصوصیات است. به علت آسیبی که به کاربردن این نامهای منفی به شخصیت بچه ها وارد می کند اعتماد به نفس او از بین می برد. اگر کودکی به صفت « زشت » نامیده شود ممکن است از حضور در جمع و بازی با دیگران خودداری کند اگر بگویید: « کمرو» از ارتباط با همسالان و بزرگترها پرهیز می کند. چه باید گفت: با جمله ای مثبت توجه بچه را به رفتاری معطوف کنید که باید تغییر دهد. « این اتاق نامرتب و به هم ریخته است » یا « کاغذ و مدادهایت روی زمین پخش شده و باید جمع شود.»
۲- طـــرد کـــردن بچه ها ” ای کاش به دنیا نمی آمدی ” یا ” هیچکس ترا دوست ندارد “
طرد کردن بچه ها نشان دادن نفرت یا تمایل به جدایی از آنهاست. برای یک کودک دوست داشته نشدن از طرف فردی که او را به دنیا آورده به معنی دوست نداشتن از طرف همه افراد است. آنچه که یک کودک باید بداند این است که پدر و مادر بدون هیچ قید و شرطی دوستش دارند. چه باید گفت: هر روز با او گفتگو کنید و بگویید « دوستش دارید » و در آغوشش بگیرید.
۳- منفــــی بافــی ” لیاقت چیزی را نداری یا جات تو زندونه ”
بچه ها با کلمات و جمله هایی که به آنها می گوییم، بزرگ می شوند یک پژوهشگر با عده ای زندانی گفتگو و مصاحبه کرد. از آنها پرسید که به چند نفر از آنها هنگام بچگی گفته شده که زندانی خواهند شد؟ با کمال تعجب دریافت که تقریباً با پاسخ همه آنها به این سوال مثبت بود. والدین باید آینده خوبی را برای بچه ها ترسیم و پیش بینی کنند.
۴ - مقصــر داشتن بچه ها هنگام بروز مشکلات ” تو دلیل دعوای من و پدرت هستی “
مقصردانستن کودک هنگام مشکلات به این معنی است که او به دلیل کاری که به دیگران انجام داده اند سرزنش می شود بچه ها هدف آسان و در دسترس برای به گردن گرفتن تقصیر دیگر اعضای خانواده هستند. اگر بچه ها باید یاد بگیرند که مسئولیت کارهایشان را به عهده بگیرند ما باید نمونه ای از مسسولیت پذیری در برابر اشتباهات و ضعف هایمان باشیم. چه باید گفت: اگر عصبانی شدید به محض بدست آوردن خونسردی٬ از کودک معذرت بخوهید و مثلاً بگویید:« ببخشید دعوات کردم امروز خسته بودم. »
۵ - انتظارات نابجــا ” نمره ات ۱۷ شده پس ۳ نمره دیگر چه شده است تو فقط باید ۲۰ بگیری.”
پدر و مادرانی که از فرزندان خود انتظارات بی جادارند آنها را مجبور می کنند که بهترین بازیکن باشند یا در مدرسه نمره ۲۰ بگیرند. پیامی که پشت این عمل پنهان شده این است که تو در مدرسه به اندازه کافی خوب نیستی. داشتن انتظار بی جا تنها اعتماد به نفس کودک را از بین می برد. چه باید گفت؟ با تاکید به نکات مثبت بگوئید: خیلی عالی است که نمره های ۲۰ زیادی در کارنامه ات داری اشکالی ندارد نمره ۱۷ گرفتی چون تو تمام سعی خود را کردی و هر انسانی ممکن است اشتباه کند سعی کن اشتباهاتت در آینده کمتر شود لزومی ندارد همیشه و همه کس نمره ۲۰ بگیرند.
۶- مقـــایسه کـــردن ” چرا مثل پسرخاله ات نیستی ؟ وقتی به سن تو بروم، دو کیلومتر پیاده به مدرسه می رفتم. وقتی به کودک می گویید که رفتارش مثل خواهرش خوب نیست.
تخم حسادت و بددلی را بین فرزندان خود می کارید. بچه ها نباید در خانواده و فامیل مقایسه شوند چون در مقابل خواهران و برادران خود احساس بی ارزشی و بد بودن را خواهند داشت. حتی تعریف مثبتی هم می تواند همین نتیجه را داشته باشد. وقتی می گوید: « تو در بازی فوتبال از برادرت بهتری » همان احساس مقایسه و ناسازگاری را بین آنها به وجود می آورید. بهتر است بگویید: تو در بازی فوتبال به اندازه برادرت هنگامی که به سن تو بود خوب هستی. از سال گذشته تا به حال در زبان پیشرفت کرده ای.
۷ - شـــرم زدگـــی ” باید از خودت خجالت بکشی. درست مانند یک بچه رفتار می کنی. نمی توانم باور کنم از این گربه کوچک می ترسی.”
هنگام خجالت٬ کودک٬ احساس می کند نقص دارد یا بی لیاقت است. خجالت کشیدن بیشتر از این که رفتار او را درست کند موجب از دست رفتن روحیه و تحقیر او می شود. برخی پدرها و مادرها با انگشت گذاشتن روی نقاط ضعف کودک، مانند شب ادراری او را تحقیر می کنند. خجالت زده کردن کودک موجب می شود که او عوامل تحقیرش را پنهان کند. بهتر است بگویید: گریه نکن٬ تو دیگر بزرگ شده ای. گربه آنقدرها هم ترسناک نیست.
۸ - تهدید کـــردن ” اگر نیایی می روم و اینجا تنها می مانی. اگر دوباره این کار را انجام دهی، به پلیس می گویم ترا ببرد.”
تهدید گفتن جمله یا کلمه اغراق آمیزی است که پدر و مادر به کار می برند تا کودک را بترسانند مانند این جملات: « اگر درست رفتار نکنی تمام استخوانهایت را می شکنم » تهدید موجب ترس در کودک می شود و او احساس می کند که در محیطی ناامن و پر از دشمن زندگی می کند. تهدید به تنها گذاشتن کودک برایش بسیار دردناک و سخت است چون او بسیار حساس است و برای نیازهای اساسی و اولیه زندگی با پدر و مادرش نیاز دارد. آنچه باید گفت: به بچه ها باید هشدار داد نه تهدید برخلاف تهدید٬ هشدار واقعی و معقول است. با گفتن جمله « اگر …. در نتیجه …» به او هشدار می دهید که نباید به رفتار بدخود ادامه دهد. مانند « اگر دوباره خواهرت را بزنی، دیگر نباید با او بازی کنی.»