سال پس از انتشار Fur Elise
اثر جاودانی بتهوون، بیش از ۲۰۰
اجرای مختلف با پیانو و ارکستر به صورت
کلاسیک، پاپ و حتا جاز از این اثر کوتاه
۳ دقیقهای ضبط و عرضه شده است
۲۰۰ سال از انتشار «برای الیزه» Fur Elise که بتهوون
آن را جزو «آثار خردهریز» خود آورده بود، میگذرد. بیش از ۲۰۰ اجرای
مختلف با پیانو و ارکستر به صورت کلاسیک، پاپ و حتا جاز از این اثر کوتاه ۳
دقیقهای ضبط و عرضه شده است، اما چرا؟
آلمانیها به آهنگها و
ترانههایی که آویزهی گوش میشوند و آدم یکریز آنها را تکرار میکند،
میگویند Ohrwurm که ترجمهی تحت اللفظی آن « کرم گوش» است. اثر
«خردهریزشمارهی ۵۹» در لا مینور اثر لودویگ فان بتهوون هم یکی از اینها
است.
تکرار ملودی در جای مناسب آهنگ، سادگی آن به اندازهای که در
همهی کتابهای آموزش پیانو برای کودکان از آن بهره میگیرند و دلنشینی
آن برای گوشهای آشنا و ناآشنا به موسیقی کلاسیک، مشخصاتی هستند که این اثر
را ماندگار کردهاند.
بیراه نیست اگر گفته شود که نام و داستان پیرامون این آهنگ نیز در پرآوازگی آن نقشی بازی کرده باشد: الیزه کیست که بتهوون برایش این اثر را آفریده و نوشته باشد؟
از آشانایان و شیفتگان و دلبران بتهوون Beethoven که کم هم نبودهاند، هیچیک الیز، الیزابت یا الیزه نام نداشته است. اما ترزه مالفاتی دختر برادر پزشک و دوست بتهوون یکی از شاگردان او بوده است و بتهوون در سال ۱۸۱۰ دستنوشتهی این اثر را به او داده و در همان هنگام از او خواستگاری کرده است. پیوند آندو به خاطر بیمهری ترزه مالفاتی تحقق نیافت، اما دوستی آنها تا درگذشت بتهوون در سال ۱۸۲۷ ادامه داشت.
لودویگ نول Nohl بتهوونشناس مشهور در سدهی نوزدهم آن دستنوشته را دیده و نوشته که اثر یادشده در اصل «برای ترزه» بوده و بعدها در خواندن و وارد کردن به فهرست آثار بتهون «برای الیزه» شده است. هرچند رد دستنویس اثر از سال ۱۸۶۷ گم شده، ولی بیشتر پژوهشگران موسیقی، این داستان را درست ارزیابی کردهاند.
آهنگسازان بنام گذشته، هنگامی که میخواستند آثاری آزاد از قاعدههای سخت و خشک زمان و زمانه بسازند، آنها را فانتزی یا «خردهریز» مینامیدند. «برای الیزه» نیز از همین آثار است و شاید به همین خاطر تا این اندازه مورد توجه همگان قرار گرفته است.
لبخند زدی و آسمان آبی شد
شبهای قشنگ مرداد مهتابی شد
پروانه پس از تولدت زیبایت
تا آخر عمر غرق بی تابی شد
آیدا جونم تولدت مبارک ک ک ک ک ک
آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمان های پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس
آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به یکدیگر
آن بام های بادبادکهای بازیگوش
آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها
آن روزها رفتند
آن روزهایی کز شکاف پلکهای من
آوازهایم چون حبابی از هوا لبریز می جوشید
چشمم به روی هر چه می لغزید
آنرا چو شیر تازه می نوشید
گویی میان مردمکهایم
خرگوش نا آرام شادی بود
هر صبحدم با آفتاب پیر
به دشتهای نا شناس جستجو می رفت
شبها به جنگل های تاریکی فرو می رفت
آن روزها رفتند