سه پلشک آید و زن زاید ومیهمان برسد
عمه از قم برسد، خاله ز کاشان برسد
خبر مرگ عمقلی برسد از تبریز
نامهی رحلت دائی ز خراسان برسد
صاحب خانه و بقال محل از دو طرف
این یکی رد نشده، پشت سرش آن برسد
طشت همسایه گرو رفته و پولش شده خرج
به سراغش زن همسایه شتابان برسد
هم بلایی به زمین میرسد از دور سپهر
بهر ماتمزدهی بی سر و سامان برسد
اکبر از مدرسه با دیدهی گریان آید
وز پیاش فاطمه با ناله و افغان برسد
این کند گریه که من دامن و ژاکت خواهم
آن کند ناله که کی گیوه و تنبان برسد
کرده تعقیب ز هر سوی، طلبکار مرا
ترسم آخر که ازین غم به لبم جان برسد
گاه از آن محکمه آید پی جلبم مأمور
گاه از این ناحیه آژان پی آژان برسد
من در این کشمکش افتاده که ناگه میراب
وسط معرکه، چون غول بیابان برسد
پول خواهند زمن، من که ندارم یک غاز
هر که خواهد برسد، این برسد، آن برسد
من گرفتار دو صد ماتم و روحانی گفت
سه پلشک آید و زن زاید و میهمان برسد
"شعر از غلامرضا روحانی"
سلام بعد مدت ها
چه قدر این وبلاگستان سوت و کوره ملت دیگه دستشون به وبلاگ نویسی نمی ره مثل خودم
این پست منو یاد فیلم مهمان مامان داریوش مهرجوئی انداخت شعر هم یه کم روحیمو عوض کرد حالا بهتر یا بدتر نمی گم
سلام
ادرس جدید
دوست عزیز سلام . وب قشنگی دارین . من یه انجمن زدم و خوشحال میشم اونجا بیاین و عضو بشین و هر چند مدت بهمون سر بزنید .
اگر هم همیشه بیاین و اونجا مطلب هم بذارین که به دیدگان ما منت گذاشتین .
یه کوچولو سر زدن ارزشش رو داره. منتظرتون هستم. حتما بیاین.
دوستدار و اردتمند همتون - محمد
www.irlov.com
[گل]
سلام خوش اومدی این عکس قدیمیه رو از کجا اوردی