دیباچه

دیباچه

تو همانی که می اندیشی
دیباچه

دیباچه

تو همانی که می اندیشی

من هر روز یک انسانم!

اگر به خانه ی من آمدی

برایم مداد بیاور مداد سیاه

می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم

تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!

یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها

نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!

یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه در آورم

شخم بزنم وجودم را ... بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم گویا!

یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد

و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم!

نخ و سوزن هم بده، برای زبانم

می‌خواهم ... بدوزمش به سق

... اینگونه فریادم بی صداتر است!

قیچی یادت نرود،

می‌خواهم هر روز اندیشه‌هایم را سانسور کنم!

پودر رختشویی هم لازم دارم

برای شستشوی مغزی!

مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند

تا آرمان هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.

می دانی که؟ باید واقع‌بین بود !

صداخفه‌کن هم اگر گیر آوردی بگیر!

می‌خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،

برچسب فاحشه می‌زنندم

بغضم را در گلو خفه کنم!

یک کپی از هویتم را هم می‌خواهم

برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد،

فحش و تحقیر تقدیمم می‌کنند،

به یاد بیاورم که کیستم!

ترا به خدا ... اگر جایی دیدی حقی می‌فروختند

برایم بخر ... تا در غذا بریزم

ترجیح می‌دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !

سر آخر اگر پولی برایت ماند

برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،

بیاویزم به گردنم ... و رویش با حروف درشت بنویسم:

من یک انسانم

من هنوز یک انسانم

من هر روز یک انسانم!

 

 

نظرات 13 + ارسال نظر
لیلی و مجنون یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:19 ق.ظ http://faghatma.persianblog.ir

حق مطلب و ادا کردی...فوق العاده بود

آیدا یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:46 ب.ظ

نمیدونم از بس قشنگه چی بگم

عروس بیچاره دوشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:00 ب.ظ http://poorme.blogfa.com

خدای من
چقدر قشنگ بود فکر کنم هر زن و دختری اینو بخونه مثل من از فرط احساسات چند دقیقه سکوت کنه البته به جز مادرشوهرم که واقعا نمی دونم شاید یادش میره زنه!!!!!!! شایدم چون ۲ تا پسر داره
!!! زمانی که بگیر بگیر بود اون ذوق می کرد می گفت حقشونه !!!!!!!!!
منه بیچاره رو بگو که باید حرفاشو تحمل می کردم البته همیشه بعد از اتمام حرفاش میگفتم : نظر من که یه چیز دیگس ! این کارا مورد نفرت هست!

داستانسرا(عمولی) دوشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:21 ب.ظ http://www.bmiblog.ir

بابام چه کاریه آخه اینهمه خرج میذاری رو دست مردم؟یه دینامیت بگیر خلاص

محمد سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:00 ق.ظ http://dg-ayyam.persianblog.ir

فوق العاده بود خیلی جالب بود واقعا تاثیر گذار بود
آفرین

ندا مامان رادین سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:33 ب.ظ

آزاده جون بی نظیر بود واقعا" حرف نداشت
ایشالله به زودی میام و مطلب جدیدی مینویسم.
سورنای خوردنی رو ببوسش.

زن مستقل سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:40 ب.ظ http://independentwoman.blogsky.com/

جانااز دل ما می گویی

داستانسرا(عمولی) سه‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:32 ب.ظ http://www.amoooly.blogfa.com

ممنونم از کلاسی که برامون گذاشتین.ایشالله سرفرصت با یه مدرسه خدمت میرسیم همشییییییییییییییره

حسین چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:37 ب.ظ http://ialone.ir

سلام آزاده جان , خوبی ؟! چه خبرا ؟!
واقعا شرمنده ام که مدتهاست سر نزدم ...
متن خیلی زیبا و تاثیر گذار بود .
امیدوارم همیشه موفق و سربلند باشی ... در کنار خانواده خصوصا سورنای عزیز

عباس پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:40 ب.ظ http://konkorebargh.blogsky.com/

سلام ممنون که آمدی سر زدی و روی تبلیغات کلک کردی

افسانه پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:55 ب.ظ http://wwwafsaneyeafsoon.blogfa.com

سلام گلم اگه حال داری بیا سفرنامه مصور منو بخون . اگه حال نداری هم نیا عزیزکم . فدات[گل]

نغمه سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:21 ق.ظ http://www.ba-yad-oo.blogfa.com/

بابا قبلا مگه ساواکی بودی .....دوخ مر این چه کاراییه که میخوای بکنی با خودت .......کوتاه بیا .......زیاد سخت نگیر پدر جان .....از پا میافتی ها ..........

بابا بی خیال شعره!

معصومه پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:08 ب.ظ http://rahayiazbodanha.blogfa.com

لذت بردم ..خیلی زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد