دیباچه

دیباچه

تو همانی که می اندیشی
دیباچه

دیباچه

تو همانی که می اندیشی

شما چقدر خوشبخت هستید؟

اگه میتونستیم تمام جمعیت دنیا رو به 100 برسونیم و همه اونها رو در یک دهکده جمع کنیم ، نتایج جالبی بدست میومد .

61 نفر آسیایی ، 12 نفر اروپایی ، 5 نفر آمریکایی و کانادایی ، 8 نفر آمریکای جنوبی و 14 نفر آفریقایی هستند.

49 نفر زن و 51 نفر آنها مرد هستند.

82 نفر غیر سفید پوست و 18 نفر سفید پوست.

32 نفر مسیحی و 68 نفر غیر مسیحی.

5 نفر از اونها 32 درصد ثروت همه رو دارن که همشون از ایالات متحده آمریکا هستن.

80 نفر در وضعیت بدی بسر میبرن و 24 نفر حتی برق هم ندارن.

67 نفر بیسواد و تنها 1 نفر تحصیلات دانشگاهی داره .

50 نفر دچار سوء تغذیه هستن که 1 نفر از اونها در حال مرگ هست.

32 نفر دسترسی به آب آشامیدنی هم ندارن و 1 نفر از اونها مبتلا به HIV هست .

1 نفر نزدیک به مرگ و 2 نفر در حال بدنیا اومدن هستن و تنها 7 نفر از اونها دسترسی به اینترنت دارن.

اگه از این دید به دنیا نگاه کنیم اهمیت و جایگاه بهداشت ، آموزش و .. مشخص میشه .

حالا شما چقدر خوشبخت هستید !

اگه امروز صبح سالم و با آرامش بیدار شدید ، بدونید که خوش شانس تر از 1 میلیون نفر دیگه ای هستید که تا آخر هفته قراره از دنیا برن!

اگه تا حالا تجربه جنگ و جنگیدن رو نداشتید و یا اگه تجربه تلخ تنهایی در زندان رو نداشتید ، درد شکنجه رو تحمل نکردید و یا تا حالا گرسنگی نکشیدید ، شما خوشبختتر از 500 میلیون انسان دیگه دنیا هستید!

اگه با آزادی و بدون ترس میتونید به مسجد ، کلیسا و ... برید ، خوشبخت تر از 3 بیلیون انسان دیگه هستید !

اگه تو یخچال شما به اندازه کافی غذا وجود داره اگه شما لباس و کفش دارید و اگه تخت خواب دارید و زیر یک سقف زندگی میکنید ، شما خوشبخت تر از 75 درصد انسانهای دیگه دنیا هستید!

اگه پدر و مادر شما زنده هستند و با هم زندگی میکنن ، پس شما یک انسان کمیاب هستید!

اگه حساب بانکی دارید ، تو کیفتون پول دارید و تو قلک شما پول هست ،پس شما جز اون 8 درصدی هستید که رفاه مالی دارن!

این دنیای شما است و فقط شما می‌تونید عوضش کنید!

 

نظرات 19 + ارسال نظر
مامان ارشیا سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ب.ظ

بهبود فکرآزاد سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:48 ب.ظ

مقاله ی ازدواج موقت رو تا حدودی خوندم!
خیلی طولانی بود ولی مطالب مهمی داشت.
ممنون که اون رو با ما به اشتراک گذاشتی

خواهش میکنم شما لطف دارین

فرناز مامان آنیسا سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:01 ب.ظ http://www.anisa2008.persianblog.ir

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
من اول شدم

فرناز مامان آنیسا سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:03 ب.ظ http://www.anisa2008.persianblog.ir

آزاده جان همه این مطالب قشنگت به کنار عزیزم پس این سورنا جون چی می شه نمی خوای براش چیزی بنویسی تنبل خانم

چشم در اولین فرصت

علیرضا سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:05 ب.ظ http://arta17.persianblog.ir

سلام
به نظرم خوشبختی اینه که ادم از خودش راضی باشه و هر چیزی که داره و قدرش بدونه

منم با شما کاملا موافقم

ح.برومند سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:26 ب.ظ http://hbromand.blogfa.com

سلام دوست عزیزم [گل]
خیلی وقته نتونستم به شما سر بزنم [خجالت]
امیدوارم حالتان خوب باشد
آپ جالبی گذاشتید ممنون[قلب]
همیشه موفق وسرفراز باشید[گل][چشمک][گل]

متشکرم از لطفتون

وحید سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 ب.ظ

خیلی شبیه سازی جالبی بود مخصوصا برای کسانی که فکر می کنند در بدترین جای دنیا زندگی می کنند و ناشکر نباشند با تشکر از شما

مرسی شما لطف دارین

آزاده چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:12 ب.ظ http://dalanebehesht.blogfa.com

باشه عزیزم یه عکس برات میل می کنم اما الآن نه..سر یه فرصت مناسب...

آزاده چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:13 ب.ظ http://dalanebehesht.blogfa.com

ایمیلت رو برام میفرستی گلکم؟

دل شکسته چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:16 ب.ظ http://shekasteshgh.mihanblog.com

سلام...
والله این دنیا با این وضع عمرا عوض شه...
من آپم...دوست داشتی بیا...فعلا بااااااااااای

مجید ( یادداشتهای یک وبلاگر ) پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:30 ق.ظ http://www.majid-85.persianblog.ir

سلام آزاده خانم/////////////من به روز هستم//////راستی عکس دخترم رو به مناسبت ۱ سالگیش انداختم جا عکسه خودم تو وبلاگ بیا ببین بعده یه سال چه دسته گل خوشگلی خدا بهمون داده!

مظفر پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:25 ق.ظ http://mazi-arak-parrot.blogfa.com

سلام.خوبی؟خوبم
اینم حکایت جالبیه بخونی بد نیست
حکایت تله موش
موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سر و صدا برای چیست .
مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود.
موش لب هایش را لیسید و با خود گفت: کاش یک غذای حسابی باشد ...
اما همین که بسته را باز کردند، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد ؛ چون صاحب مزرعه یک تله موش خریده بود.
موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر جدید را به همه ی حیوانات بدهد. او به هرکسی که می رسید، می گفت:« توی مزرعه یک تله موش آورده اند، صاحب مزرعه یک تله موش خریده است . . . »!
مرغ با شنیدن این خبر بال هایش را تکان داد و گفت: « آقای موش ، برایت متأسفم . از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی ، به هر حال من کاری به تله موش ندارم ، تله موش هم ربطی به من ندارد.»
میش وقتی خبر تله موش را شنید، صدای بلند سرداد و گفت: «آقای موش من فقط می توانم دعایت کنم که توی تله نیفتی، چون خودت خوب می دانی که تله موش به من ربطی ندارد. مطمئن باش که دعای من پشت و پناه تو خواهد بود.»
موش که از حیوانات مزرعه انتظار همدردی داشت، به سراغ گاو رفت. اما گاو هم با شنیدن خبر ، سری تکان داد و گفت: « من که تا حالا ندیده ام یک گاوی توی تله موش بیفتد.!» او این را گفت و زیر لب خنده ای کرد و دوباره مشغول چریدن شد.
سرانجام ، موش ناامید از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در این فکر بود که اگر روزی در تله موش بیفتد، چه می شود؟
در نیمه های همان شب، صدای شدید به هم خوردن چیزی در خانه پیچید... زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سوی انباری رفت تا موش را که در تله افتاده بود، ببیند.
او در تاریکی متوجه نشد که آنچه در تله موش تقلا می کرده، موش نبود، بلکه یک مار خطرناکی بود که دمش در تله گیر کرده بود. همین که زن به تله موش نزدیک شد، مار پایش را نیش زد و صدای جیغ و فریادش به هوا بلند شد. صاحب مزرعه با شنیدن صدای جیغ از خواب پرید و به طرف صدا رفت، وقتی زنش را در این حال دید او را فوراً به بیمارستان رساند. بعد از چند روز، حال وی بهتر شد. اما روزی که به خانه برگشت، هنوز تب داشت. زن همسایه که به عیادت بیمار آمده بود، گفت :« برای تقویت بیمار و قطع شدن تب او هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست ...»
مرد مزرعه دار که زنش را خیلی دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتی بعد بوی خوش سوپ مرغ در خانه پیچید.
اما هرچه صبر کردند، تب بیمار قطع نشد. بستگان او شب و روز به خانه آن ها رفت و آمد می کردند تا جویای سلامتی او شوند. برای همین مرد مزرعه دار مجبور شد، میش را هم قربانی کند تا باگوشت آن برای میهمانان عزیزش غذا بپزد.
روزها می گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر می شد. تا این که یک روز صبح، در حالی که از درد به خود می پیچید، از دنیا رفت و خبر مردن او خیلی زود در روستا پیچید. افراد زیادی در مراسم خاک سپاری او شرکت کردند. بنابراین، مرد مزرعه دار مجبور شد، از گاوش هم بگذرد و غذای مفصلی برای میهمانان دور و نزدیک تدارک ببیند.
حالا، موش به تنهایی در مزرعه می گردید و به حیوانان زبان بسته ای فکر می کرد که کاری به کار تله موش نداشتند!

نتیجه : اگر شنیدی مشکلی برای کسی پیش آمده است و ربطی هم به تو ندارد، کمی بیشتر فکر کن؛ شاید خیلی هم بی ربط نباشد ...!!!

شری پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:05 ق.ظ http://www.befarmaed.blogfa.com

سلام عزیزم.منظورت از کد نظرات چیه؟نفهمیدم

آزاده پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 ق.ظ http://dalanebehesht.blogfa.com

اما آزی جان من فکر می کنم که آدمایی که به بلوغ ازدواج رسیدن و این غلط اضافی رو کردن - دور از جون شما - باید قدرت حل مشکل رو داشته باشن.
مشاوره رفتن مشکلی رو حل نمی کنه...
دیشب دوباره یه کار اشتباه دیگه کرد و حسابی حرص منو در آورد.
صبح هم وقتی تماس گرفت مثل همیشه نبودم و حسابی سرد و خشک برخورد کردم...
نتیجه ش این بود که با کلی مشغله کاری برام توضیح داد و من وقتی به منطقم رجوع کردم دیدم خیلی هم حق با من نبوده..
اما خوب..من ذاتا آدم خوش بین و زود خر بشویی نیستم عزیزم...به خدمت این آقای بچه ننه می رسم!

ایمان پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:03 ب.ظ http://atlanta.blogfa.com/

سلام

چقدر عجیب و البته ناراحت کننده اما واقعی.


آپ هم کردم!

[آی من]

شری پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:19 ب.ظ

if ( intCount==-1) strResult="آرشیو نظرات";
if ( intCount==0) strResult="نظر بدهید";
if ( intCount>0) strResult=intCount + " نظر" ;
منظورت اینه عزیزم؟
من فقط اینا رو دیدم که مال قسمت نظرات بود

دل شکسته یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:06 ق.ظ http://shekasteshgh.mihanblog.com

سلام

عیدت مبارک دوست عزیز

فرناز یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:05 ب.ظ

سلام عزیزم
عیدت مبارک

زن مستقل سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:31 ق.ظ http://independentwoman.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد