از حالت های روحی خود آگاه شوید و اجازه ندهید که حالت های روحی پایین شما را فریب دهند
حالت های روحی خود شما می توانند فوق العاده فریبنده باشند. این حالت ها می توانند شما را بفریبند و احتمالاً هم می فریبند و وادار می کنند باور کنید که زندگی تان بسیار بدتر از آنی است که واقعاً هست.
وقتی که در حالت روحی خوب هستید زندگی عالی به نظر می رسد. شما دارای چشم اندازی به آینده ، عقل سلیم و خرد هستید. در حالت های روحی خوب ، کارها خیلی سخت به نظر نمی آیند، مشکلات کمتر دشوار می نمایند و حل آنها آسانتر به نظر می رسد. وقتی که در حالت های روحی خوب هستید به نظر می آید روابط جریان دارند و ارتباط آسان است؛ اگر مورد انتقاد قرار گیرید، راحت آن را می پذیرید.
به عکس، اگر در حالت روحی بدی باشید، زندگی به طور غیر قابل تحمل جدی و مشکل به نظر می رسد. به آینده چشم انداز چندانی ندارید. همه چیز را شخصی می انگارید و اغلب رفتار اطرافیان خود را غلط تعبیر می کنید.
مشکل اینجاست: مردم درنمی یابند که حالت های روحی آنها همیشه در تکاپو است؛ بلکه فکر می کنند که زندگی شان ناگهان همین دیروز یا حتی یک ساعت گذشته بدتر شده است. بنابراین، کسی که صبح در حالت روحی خوب است امکان دارد زن ، کار و اتومبیل خود را دوست بدارد. این شخص احتمالاً درباره آینده خود خوشبین است و درباره گذشته خود شکرگزار است.
اما در اواخر روز، اگر حالت او بد باشد، ادعا می کند از کار خود نفرت دارد، فکر می کند که همسرش اسباب زحمت است، تصور می کند که اتومبیلش قراضه است و معتقد است که در حرفه خود به جای نخواهد رسید.
اگر هنگامی که او در حالت روحی پایین است از وی درباره دوران کودکی اش بپرسید، احتمالاً پدر و مادر خود را به خاطر گرفتاری فعلی خود سرزنش خواهد کرد. ممکن است چنین تضادهای سریع و شدید ، احمقانه و حتی مسخره به نظر بیایند- اما ما همه این طور هستیم.
در حالت های روحی پایین ، چشم انداز خود را از دست می دهیم و همه چیز فوری به نظر می رسد. ما به کلی فراموش می کنیم که وقتی در حالت روحی خوبی هستیم همه چیز خیلی بهتر به نظر می آید. ما همه شرایط یکسانی را تجربه می کنیم- با چه کسی ازدواج کرده ایم، جایی که کار می کنیم، اتومبیلی که آن را می رانیم ، پتانسیل خود، دوران کودکی خود- که بسته به حالت روحی مان کاملاً متفاوت هستند!
وقتی که روحیه مان پایین است، به جای آن که حالت خود را سرزنش کنیم، میل داریم تصور کنیم که کل زندگی مان اشتباه است. تقریباً مثل این است که واقعاً باور می کنیم که زندگی مان ظرف یکی دو ساعت گذشته از هم پاشیده شده است.
حقیقت آن است که زندگی تقریباً هیچ گاه به آن بدی نیست که هنگام داشتن روحیه پایین به نظر می رسد.
اگر متقاعد شدید که به جای آن که در فشار روحی بدی بمانید زندگی را واقع بینانه ببینید ، آنگاه می آموزید که داوری خود را زیر سوال ببرید. به خودتان یادآوری کنید " البته که من احساس حالت تدافعی [ یا عصبانیت، سرخوردگی ، فشار روحی، افسردگی] می کنم؛ من در حالت روحی بدی هستم. همیشه وقتی که روحیه ام پایین است احساس منفی دارم." وقتی که در حالت روحی بدی هستید، یاد بگیرید که آن را به سادگی دفع کنید: حالت روحی بد ، یک وضعیت اجتناب ناپذیر انسانی است که اگر به آن کاری نداشته باشید با گذشت زمان دفع خواهد شد. در حالت روحی پایین زندگی تان را تجزیه و تحلیل نکنید.
این کار خودکشی عاطفی است. اگر واقعاً دارای مشکلی هستید ، این مشکل حتی وقتی که حالت دماغی شما بهبود می یابد باز هم وجود خواهد داشت.
راه کار آن است که در حالت های روحی خوب خود خرسند و در حالت های روحی بد ، خود متین باشیم- این حالت ها را خیلی جدی نگیریم.
بار دیگر که به هر دلیلی احساس کردید روحیه تان پایین است به خودتان یادآوری کنید که "این نیز بگذرد" و خواهد گذشت.
منبع : جام جم آنلاین
اگه میتونستیم تمام جمعیت دنیا رو به 100 برسونیم و همه اونها رو در یک دهکده جمع کنیم ، نتایج جالبی بدست میومد .
61 نفر آسیایی ، 12 نفر اروپایی ، 5 نفر آمریکایی و کانادایی ، 8 نفر آمریکای جنوبی و 14 نفر آفریقایی هستند.
49 نفر زن و 51 نفر آنها مرد هستند.
82 نفر غیر سفید پوست و 18 نفر سفید پوست.
32 نفر مسیحی و 68 نفر غیر مسیحی.
5 نفر از اونها 32 درصد ثروت همه رو دارن که همشون از ایالات متحده آمریکا هستن.
80 نفر در وضعیت بدی بسر میبرن و 24 نفر حتی برق هم ندارن.
67 نفر بیسواد و تنها 1 نفر تحصیلات دانشگاهی داره .
50 نفر دچار سوء تغذیه هستن که 1 نفر از اونها در حال مرگ هست.
32 نفر دسترسی به آب آشامیدنی هم ندارن و 1 نفر از اونها مبتلا به HIV هست .
1 نفر نزدیک به مرگ و 2 نفر در حال بدنیا اومدن هستن و تنها 7 نفر از اونها دسترسی به اینترنت دارن.
اگه از این دید به دنیا نگاه کنیم اهمیت و جایگاه بهداشت ، آموزش و .. مشخص میشه .
حالا شما چقدر خوشبخت هستید !
اگه امروز صبح سالم و با آرامش بیدار شدید ، بدونید که خوش شانس تر از 1 میلیون نفر دیگه ای هستید که تا آخر هفته قراره از دنیا برن!
اگه تا حالا تجربه جنگ و جنگیدن رو نداشتید و یا اگه تجربه تلخ تنهایی در زندان رو نداشتید ، درد شکنجه رو تحمل نکردید و یا تا حالا گرسنگی نکشیدید ، شما خوشبختتر از 500 میلیون انسان دیگه دنیا هستید!
اگه با آزادی و بدون ترس میتونید به مسجد ، کلیسا و ... برید ، خوشبخت تر از 3 بیلیون انسان دیگه هستید !
اگه تو یخچال شما به اندازه کافی غذا وجود داره اگه شما لباس و کفش دارید و اگه تخت خواب دارید و زیر یک سقف زندگی میکنید ، شما خوشبخت تر از 75 درصد انسانهای دیگه دنیا هستید!
اگه پدر و مادر شما زنده هستند و با هم زندگی میکنن ، پس شما یک انسان کمیاب هستید!
اگه حساب بانکی دارید ، تو کیفتون پول دارید و تو قلک شما پول هست ،پس شما جز اون 8 درصدی هستید که رفاه مالی دارن!
این دنیای شما است و فقط شما میتونید عوضش کنید!
روز اول که دیدمش بدجوری بهم خیره شده بود. بعداً فهمیدم که چشماش چپه و داشته پیکان 57 رینگ اسپرت دو متر اونور تر رو نگاه میکرده! یه آه از ته دل کشید.
بعداً فهمیدم که آه نبوده و آسم داره. بهش یواشکی یه لبخند زدم، ولی اون قیافه جدی مردونش رو عوض نکرد.
این خودداریش واسم خیلی جذاب بود. بعداْ فهمیدم که خودداری نبوده، بلکه تاحالا تو کف اون پیکان 57 بوده و تازه متوجه من شده بود!!
آروم و با عشوه اومدم جلوش، دیدم تند تند داره بهم چشمک میزنه.
کارش به نظرم با مزه اومد. بعداً فهمیدم که تیک داره و پلک زدنش دست خودش نیست.
اومد یه چیزی بگه ولی از بس هول شده بود، به تته پته افتاده بود. بعداً فهمیدم این بشر خدادادی هول هست و لکنت زبون داره. سرش رو از شرمش انداخت پایین و گفت س س س سلام. بعداً فهمیدم از شدت شرمش نبوده و میخواسته من دندونهای زردش رو نبینم.
بعد از یک سری اسم و فامیل بازی، ازم پرسید آخرین کتابی که خوندی اسمش چیه!؟ گفتم: اَ...اَ...یادم نیست.
گفت: چه جالب، نویسندش کیه!؟ از این تیکه بامزش خندم گرفت. بعداً فهمیدم که تیکه نبوده و بیچاره چیزی به اسم IQ اصلاْ نداره.
بوی عطرش بدجوری مستم کرده بود. بعداً فهمیدم بوی عطر نبوده،
بلکه...
بهم گفت بیا یه کم قدم بزنیم.
این حرفش خیلی به نظرم رمانتیک بود. بعداً فهمیدم دستشویی داشته و میخواسته به سمت توالت عمومی حرکت کنیم.
ازش پرسیدم دانشگاه میری؟ گفت آره، مدرسمون تو دانشگاهه! از این شوخ طبعیش خیلی خوشم اومده بود.
بعداً فهمیدم که اصلاً هم شوخ طبع نیست و منظورش مدرسه افراد استثنایی توی دانشگاه شهید بهشتی بوده! بهش گفتم داره دیرم میشه. گفت اگه میشه شمارت رو بده که بهت زنگ بزنم،
من هم دادم و اون هم شماره رو زد تو موبایلش. ولی هیچوقت زنگ نزد! بعداً فهمیدم کادوی تولد 30 سالگیش یه موبایل اسباب بازی بوده که همه جا با خودش میبردتش!