آیا احساس می کنید دیگران مدام از شما سوء استفاده کرده و حقوق شما را زیر پا می گذارند ؟
اگر دچار چنین احساسی هستید بی تردید شما تاکنون هیچ گونه مرزی میان خود و سایرین تعیین نکرده اند و یا از مرزهای تعیین شده متزلزلی برخوردار هستید . تعریف متعارف مرز چنین است : حد فاصلی که قلمرو دو کشور و یا دو شیء را از هم متمایز می سازد . اما افراد نیز برای بهره مندی از روابط سالم به مرزهای بین فردی محسوسی نیازمندند .
مرزهای میان فردی را می توان اینگونه تعریف کرد :
* جلوگیری از تجاوز دیگران به قلمرو و محدوده ما و سوء استفاده از ما .
* جلوگیری از تجاوز ما به قلمرو و محدوده دیگران و سوء استفاده از دیگران .
هدف از تعیین مرزهای میان فردی : مراقبت و محافظت از افکار ، احساسات ، امنیت ، رفتارها و هویت شما .
هیچ فردی سزاوار آن نیست که مورد بی احترامی و بد رفتاری قرار گیرد . اما این وظیفه خود فرد است که با مشخص ساختن مرزهای شخصی از حریم امن خود در برابر تجاوز و هجوم دیگران محافظت کند .
تعیین مرزها بیانگر آنست که شما فردی مسئولیت پذیر و بالغ بوده و خواستار مساوات و احترام در روابط خود می باشید.. هنگامی که شما خود را بی حفاظ و بدون هیچگونه مرزی در معرض دیگران قرار می دهید و از آنجایی که دیگران فرا روی خود هیچ گونه محدودیتی در نحوه رفتار و برخورد با شما احساس نمی کنند ،با شما هر رفتاری را که صرفا به سود و مصلحت خودشان باشد روا خواهند داشت .
ضمن آنکه برای شما احترام و ارزشی نیز قائل نخواهند شد . در واقع شما اینگونه به اطرافیان خود القاء می کنید که هیچ گونه اراده ، اقتدار و خواسته ای ندارید و دیگران مجاز هستند هر گونه که تمایل دارند با شما رفتار کنند . از آنجایی که درخواست ها و تقاضاهای همکاران ، دوستان ،اعضای خانواده و حتی همسایگان ممکن است پایان ناپذیر باشند ، اجابت و برآورده ساختن همه آنها سرانجام شما را فرسوده ، نا امید و ناکام در زندگی خواهد ساخت .
این نکته بسیار مهم را باید همواره به یاد داشته باشید که نه گفتن به دیگران ،تنها نه گفتن به درخواست آنها است و نه خود آنان ، برخی افراد به سبب اعتماد بنفس پایین و ترس از طرد شدن ، کشمکش ها و تردید در حقوق فردی خود ، در برابر هر گونه رفتار ناشایستی سکوت اختیار می کنند .
در زیر نشانه هایی از وجود مرزهای ناسالم بین فردی در اینگونه افراد را ملاحظه می کنید :
ـ همه چیز را گفتن . افشای تمام اطلاعات و رازهای شخصی .
ـ با صمیمیت سخن گفتن در نخستین جلسه ملاقات .
ـ مدام در اندیشه فرد دیگری بودن یا وابسته بودن .
ـ مقدم داشتن نیازها و خواسته های دیگران بر نیازها و خواسته های خود .
ـ مدام نگران نوع واکنش دیگران نسبت به خود .
ـ ترس از طرد شدن از سوی دیگران .
ـ نیاز به پذیرش و تایید دیگران .
ـ نیاز به خشنود سازی دیگران در همه اوقات .
ـ اجازه می دهند تا دیگران هدایت زندگی شان را در دست بگیرند .
ـ اجازه دادن به دیگران تا هر گونه که خواستند آنان را تعریف کنند .
ـ وانمود به موافقت در صورتی که کاملا مخالف هستند .
ـ پنهان ساختن احساسات حقیقی خود .
ـ مدام در اختیار دیگران بودن .
ـ نادیده گرفتن نیازهای خود .
ـ پرداختن به فعالیت هایی که به آنها علاقه ندارند و بالعکس به خاطر دیگران .
ـ روی آوردن به فعالیت ها و رفتارهای افراط آمیز و غیرقابل کنترل به منظور نفی خود و اجتناب از خود و فرار از واقعیت های زندگیشان مانند : مصرف مواد مخدر و الکل ، گرسنگی کشیدن ، پرخوری عصبی ، بی محابا خرج کردن ، افراط در رابطه جنسی ، ورزش و غیره .
ـ برنامه روزانه مشخصی نداشته و دنباله رو برنامه های روزانه دیگران می باشند .
ـ انتخاب های منفعلانه .
ـ به سهولت می توان آنها را متقاعد ساخت .
مراحل تعیین مرز
۱ . تصمیم بگیرید که چه چیزی از دیگران می خواهید و آنها چگونه رفتاری باید با شماداشته باشند .
۲ . سپس مرزهای مطلوب خود را تعیین و به اطلاع دیگران برسانید .
۳ . سپس پیامدهایی را در صورت تجاوز به مرزهای خود تعیین کرده و آنها را قاطعانه به مرحله اجرا گذارید . برای مثال به دوستتان بگویید که تا چه اندازه اجاز دارد به شما نزدیک گردد و در صورت تجاوز وی از مرزهای شما به وی اخطار دهید که وی را ترک خواهید کرد . هرگاه وی کماکان از مرزهای مشخص شده شما پا فراتر گذاشت گفته خود را عملی سازید و بی هیچ اغماضی وی را ترک کنید .
چنانچه شما با افراد متجاوز به مرزهایتان با ملایمت برخورد کنید ، اقتدار و اعتبار خود را از دست خواهید داد . البته معمولا واکنش های دیگران نسبت به مرزهای معین شده شما در ابتدا با مقاومت ، تمسخر و یا امتحان شما همراه خواهد بود اما اطرافیان شما به تدریج می آموزند که چگونه می باید با شما رفتار کرده و به مرزهای شخصی شمااحترام بگذارند.
تعیین مرزهای نفوذ ناپذیر و بسیار محکم نیز ممکن است شما را مبدل به یک انسان تنها و نزدیک نشدنی کند .
بهتر است برخی اوقات مرزهای خود را انعطاف پذیر ساخته و اجازه دهید رابطه سالم و متعادلی میان شما و سایرین برقرار گردد . دو عنصر صمیمیت و اعتماد در انعطاف بخشیدن به مرزها نقش بسزایی دارا می باشند .
انواع مرزها
۱ . مرزهای فیزیکی
۲ . مرزهای احساسی :
چگونه و با چه لحنی دیگران مجازند با شما صحبت کنند ـ تا چه میزان باشما صمیمی گردند . مسئولیت افکار و احساسات شما به عهده خودتان و مسئولیت افکار و احساسات دیگران نیز به عهده خودشان می باشد .
۳ ـ مرزهای معنوی :
اعتقادات و باورهای شما اموری شخصی و خصوصی می باشد و دیگران حق بازخواست از شما را ندارند . و نیز حق ندارند اعتقادات خودشان را به شما تحمیل کنند .
این را بدانید که :
* شما بدون دارا بودن مرزهای مشخص ، هویت مستقلی نخواهید داشت .
* مرزهای شخصی دیگران را مراعات کرده و محترم شمارید .
* هیچگاه خود را بی حفاظ و آسیب پذیر در معرض دیگران قرار ندهید .
آیا احساس می کنید کنترل زندگی از دستانتان خارج است ؟
درمغز عاشقان چه میگذرد؟
به گزارش خبرنگار ان:
شور عشق (یا همان عشق رمانتیک) احساسی موقت، زودگذر و غیرقابل اعتماد است. شور عشق، یعنی همان احساساتی که اوایل آشنایی با یک نفر، ما را مشغول میکند و خواب و خوراکمان را میگیرد، مبنای درستی برای زندگی مشترک نیست؛
شور عشق، استارت یا سوخت
شور عشق، یعنی همان احساساتی که اوایل آشنایی با یک نفر، ما را مشغول میکند و خواب و خوراکمان را میگیرد، مبنای درستی برای زندگی مشترک نیست؛ یعنی این قبیل عواطف مثل استارت ماشین عمل میکنند. خداوند آنها را در وجود انسان قرار داده که آدم را به حرکت درآورد. ولی ما نمیتوانیم فقط با استارتزدن و باک ِ بدون بنزین حرکت کنیم.
شواهد زیادی هم برای اثبات این نکته وجود دارد- مثلاً پژوهشگری به نام آرون تعداد زیادی از افرادی را که دچار عشق حاد و آتشین بودند زیر دستگاهی که از کارکرد مغز عکس میگیرد گذاشت و از آنها خواست به معشوق خود فکر کنند یا عکس آنها را نشانشان داد.
کارکرد مغزی این افراد نشان داد که هنگام فکر کردن به معشوق، فقط آن قسمتهایی فعال میشود که مربوط به «پاداش فوری» است- همان قسمتهایی که اگر گرسنه باشیم و غذا بخوریم فعال میشود؛ یا در افراد معتاد به کوکائین، همان قسمتی که بعد از مصرف مادهی مخدر به فعالیت میافتد. این قسمتهای مغز، تشکر فوری را اعلام میکنند، و یک چیز فوری طبعاً دوام زیادی هم ندارد. در حالی که مغز، قسمتهای دیگری هم دارد که مربوط به پاداشهای طولانیمدت است.
دو پژوهشگر دیگر به اسمهای بارتل و ذکی آمدند همین کار را روی کسانی کردند که عشقشان تداوم پیدا کرده بود و به اصطلاح عشق رفیقانه داشتند- همان نوع عشقی که شور و هیجانش از بین رفته اما صمیمیتش مانده و با مرور زمان، بیشتر هم شده است .
عکس کارکرد مغز این افراد نشان داد که فکرکردن به عشقشان قسمتهایی از مغز آنها را فعال میکند که مربوط به «پاداشهای بلندمدت» است- همان قسمتهایی که وقتی شما به شغل مورد علاقهتان فکر میکنید یا موسیقی مورد علاقهتان را گوش میکنید، یا در لحظات آرامش مذهبی، در ذهنتان فعال می شود.
نتیجهی این پژوهشها نشان میدهد چون پاداش فوری همیشه تاییدکنندهی چیزهایی است که قابل اتکا نیستند، عشق رمانتیک هم که دستمایهی شعر و غزل و رمان و فیلمهای زیادی شده است و چیز قشنگی هم هست قابل اتکا نیست. در عوض، عشق رفیقانه قابل اعتماد، اصیل و ماندگار است.
بعضی اقوام اصلاً نمیدانند عشق چیست؟
عشق رمانتیک نه تنها کوتاهمدت و غیرقابل اتکاست که حتی اصیل هم نیست. یعنی این طور نیست که جزو سرشت و ذات انسان باشد و ابتلا به آن، از ضروریات زندگی محسوب شود. به نظر شما آیا در بین همهی اقوام و ملتها شور عشق وجود دارد؟ یعنی مردم ِ همهی جوامع و فرهنگها عشق رمانتیک را به این مفهومی که ما میشناسیم میشناسند؟
دو پژوهشگر به نامهای یانکویچ و فیشر، ۱۶۶ فرهنگ و قومیت مختلف را از نظر آداب و رسوم و شعر و ادبیات و هنرشان بررسی کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که در ۱۴۷ فرهنگ، عشق رمانتیک وجود دارد؛ اما در ۱۹ قومیت،هیچ شواهدی از این عشق در میان نیست؛ یعنی در فرهنگ، ادبیات ، شعر و هنرشان هیچ اشارهای به این شور عاشقانه نشده است؛ اما تشکیل خانواده میدهند، به خانوادهشان علاقه دارند و برای آنها فداکاری هم میکنند.
یعنی آن رمانتیسیسم که در ادبیات غربی و در ادبیات ایرانی خودمان هم می بینیم در آن فرهنگها معنایی ندارد. پس عشق رمانتیک چیزی نیست که بگوییم لازمهی هر زندگی است؛ بلکه همان موتور محرک اولیه است. ۱۹ قومیت از این موتور استفاده نمیکنند و ماشینشان بدون این استارت هم روشن میشوند.
در پژوهش دیگری از حدود شش هزار دختر و پسر قبل از ازدواج پرسیدهاند که «شما دوست دارید عشق رمانتیک مبنای ازدواجتان باشد یا نه؟»
۹۰ درصد آنها جواب مثبت دادهاند. یعنی گفتهاند «دوست داریم این احساسات را تجربه کنیم.» اما بعد از چند سال، از همین افراد، بعد از ازدواجشان پرسیدهاند «آیا آن رمانتیسیسم اولیه در ازدواجتان وجود داشته یا نه؟» ۳۳ درصد مردان و ۷۵ درصد زنان گفتهاند در نهایت با فردی ازدواج کردهاند که عاشقش نیستند و رابطهی رمانتیکی هم با او ندارند؛ یعنی حتی خود افراد هم قبول دارند که «عشق» نه شرط کافی برای ازدواج است و نه حتی شرط لازم.
عشق نوعی بیماری است؟
برخی از پژوهشگرها روی این موضوع متمرکز شدهاند که «آیا عشق آتشین صرف نظر از عشق نافرجام، یک بیماری پاتولوژیک است یا نه؟» و جالب است بدانید روانشناسان بیشترین شباهت را بین عشق و یک بیماری خاص روانی به نام وسواس اجباری مشاهده کردهاند.
در این بیماری، افکار خاصی به ذهن هجوم میآورد که فرد گریزی از آنها ندارد؛ این افکار او را مجبور به ایجاد رفتارهای خاصی میکند که اگر انجام ندهد دچار تنش و اضطراب زیادی میشود. مثلا کسی عادت دارد هر شب ۱۰ بار دستهایش را بشوید و اگر ۸ بار این کار را انجام بدهد درونش منقلب میشود و نمیتواند آسوده بخوابد.
عشق نه فقط در ظاهر و علایم بالینی شبیه این بیماری است، که از نظر آزمایشگاهی هم به آن شباهت دارد. در بیماری وسواس اجباری، یک ناقل خاص در سلولهای پلاکت خون بیمار افزایش پیدا میکند. پژوهشگری به نام مارازیتی، افراد عاشق را به این طریق آزمایش کرده و به این نتیجه رسیده که آنها هم درست همین حالت را دارند.
پس عشق یک حالت وسواس اجباری ایجاد میکند که در آن فرد عاشق دچار افکار و عادتهای خاصی میشود که نمیتواند از دست آنها خلاص شود- مثل تماس گرفتن پی در پی با معشوق و فکر کردن مداوم به او که عملکرد عادی ذهنش را مختل میکند.
هوش عاطفیات را بالا ببر
با تمام این حرفها، امروز دانشمندان به این نقطه رسیدهاند که «اگر عشق و احساسات قابل اتکا نیستند پس چه چیز قابل اتکا است؟» یعنی چه چیزهایی باید وجود داشته باشد تا عشق افراد پایدار بماند. ابتدا نظریهای شکل گرفت که اگر برخی شباهتهای اولیه بین افراد وجود داشته باشد صممیت و رفاقت بیشتری بین آنان به وجود میآید که میتواند ازدواج موفق را تضمین کند.
اما تجربه نشان داد که این اتفاق هم نمیافتد. آقای اشتنبرگ که مثلث عشق را ارائه کرده بود به این نتیجه رسید که خیلی از طلاقها، بر خلاف انتظار، در مواردی اتفاق میافتد که انتخاب اولیه اشتباه نبوده است. یعنی افراد در ابتدای ازدواج، شباهتهایی به هم داشتهاند اما پس از ازدواج تغییر کردهاند.
پس خیلی وقتها مشکل اینجاست که آدمها تغییر میکنند؛ اما با هم تغییر نمیکنند: در دو مسیر یا با سرعتهای متفاوتی تغییر میکنند. پس حالا این سوال به وجود میآید که «اگر شباهت اولیه هم ضامن صمیمیت نیست پس چه چیز میتواند صمیمیت و رفاقت درازمدت بین زوجها را تضمین کند؟»
پژوهشهای زیادی نشان دادهاند که هوش عاطفی یکی از مهمترین عوامل موفقیت ازدواج است. هوش عاطفی نوعی از هوش است که به ما کمک میکند به احساساتمان آگاه باشیم. بتوانیم عواطفمان را خوب بیان کنیم. آنها را خوب کنترل و هدایت کنیم.
ظرفیت های خودمان را بشناسیم و در مجموع یک حس مثبت کلی نسبت به خودمان داشته باشیم. از طرف دیگر بتوانیم عواطف فرد مقابلمان را درک کنیم و نسبت به آن واکنش اجتماعی یا بین فردی مناسب داشته باشیم.
هوش عاطفی به ما کمک می کند که وقتی دچار تعارض در احساساتمان میشویم فرو نریزیم و بتوانیم به عنوان مسالهای معمولی حلش کنیم .این نوع هوش، یک چیز ذاتی نیست و در شرایط محیطی شکل میگیرد و در میان تمام عوامل موثر در موفقیت در ازدواج، کلیدیترین نقش را دارد؛
اگر دو طرف دارای هوش عاطفی بالایی باشند میتوانند بفهمند که چطور همراه و همگام با تغییر احساسات و عواطف یکدیگر تغییر کنند تا زندگیشان به رشد و صمیمیت بیشتری منجر شود.
چه قدرعاشق هستید؟
عشق هم بالاخره اتفاقی است که به قول شاعر، خواه ناخواه رخ میدهد. برای خیلی از روانشناسها مطالعه این پدیده جالب است. بعضیها مانند استرنبرگ حتی نظریهای علمی درباره عشق دارند.
استرنبرگ معتقد است که یک عشق کامل سه جنبه دارد.
اولین جنبه، وفاداری به معشوق است، دومی، احساس صمیمیت نسبت به او و سومی، داشتن میل جنسی به معشوق است. به نظر استرنبرگ، هر کدام از اینها که وجود نداشته باشد، یک جای کار دارد میلنگد. پرسشنامه زیر خیلی به جزییات عشق کاری ندارد و میخواهد به طور کلی بگوید که آیا شما عاشق هستید یا نه؟
این تست در دانشگاه نورس ایسترن بوستون تهیه شده است و خوب، معلوم است که بیشتر برای دانشجوها کاربرد دارد.
چگونه از این تست استفاده کنیم؟
عبارات زیر را بخوانید. معشوقتان را تصور کنید و نام معشوقتان را به جای کلمه او بگذارید. حالا اگر با هر عبارت به طورکامل موافق بودید، عدد ۷، اگر نسبتا موافق بودید، عدد ۶ ، اگر کمی موافق بودید عدد ۵، اگر عبارت را هم درست میدانستید و هم غلط (یعنی در مورد نظرتان مطمئن نبودید)، عدد ۴، اگر با آن کمی مخالف بودید، عدد ۳، اگر نسبتا مخالف بودید، عدد ۲ و اگر بهطور کامل مخالف بودید عدد ۱ را جلو عبارت بنویسید.
۱) برای رسیدن به او خیلی عجله دارم. ?
۲) او را خیلی جذاب میدانم. ?
۳) او نسبت به بیشتر مردم، عیبهای کمتری دارد. ?
۴) برای او هر کاری که لازم باشد، انجام میدهم. ?
۵) به نظر من، او خیلی دلربا است. ?
۶) دوست دارم احساساتم را با او در میان بگذارم. ?
۷) وقتی با هم کاری را انجام میدهیم، کار برایم خیلی خوشایند است. ?
۸) دوست دارم که او حتما مال من باشد. ?
۹) اگر اتفاقی برای او بیفتد؛ خیلی ناراحت میشوم. ?
۱۰) خیلی وقتها به او فکر میکنم. ?
۱۱) خیلی مهم است که او به من علاقه داشته باشد. ?
۱۲) وقتی با او هستم، کاملا خوشحالم. ?
۱۳) برایم دشوار است که برای مدتی طولانی از او دور باشم. ?
۱۴) خیلی به او علاقه دارم. ?
راهنمای نمرهگذاری:
حالا عددهایی را که جلوی هر عبارت گذاشتهاید، با هم جمع بزنید.
• شمایی که بالای ۸۹ نمره آوردهاید، وضعتان خراب است. شما بدجوری عاشق شدهاید و اگر صادقانه به پرسشها پاسخ دادهاید، در عشقتان هیچ شکی نمیتوان کرد.
• اگر نمرهتان حول و حوش ۷۸ تا ۸۸ میچرخد، شما هم به احتمال خیلی زیاد عاشق هستید و چیزی نمانده است که در بالای قله عشق بایستید.
• اما اگر نمرهتان بین ۶۸ تا ۷۷ باشد، احتمال کمتری وجود دارد که عاشق باشید. اما شما هم به هر حال عاشقاید.
• کسانی که از ۶۸ پایینتر آوردهاند، بهتر است که خودشان را گول نزنند. به احتمال زیاد چندان عاشق نیستند.
• کسانی که از ۵۸ پایینترند، به هیچوجه عاشق نیستند. این گروه بهتر است پیشه دیگری برای خودشان دست و پا کنند و یا اسم احساسات رقیقشان را نگذارند عشق!
علل افزایش و شیوع بیماریهای روانی
۱- بیماریهای روانی مانند بیماریهای جسمانی کشنده نیستند اگر چه خودکشی یکی از علل مهم مرگ و میر بیماران روانی است ولی از نظر آماری و مقایسه با مرگ و میر بیماریهای جسمانی می توان آن را نادیده گرفت . بیماریهای جسمانی روزانه میلیونها نفر را در سراسر جهان از بین می برند و تخت های بیمارستانها برای بیماران جدید اختصاص داده می شود ولی در مورد بیماران روانی این امر صادق نیست لذا مبتلایان به این نوع بیماریها روی هم انباشته می شوند ، احتیاج بیشتری جهت درمان سرپایی ،بستری شدن و تخت بیمارستانی به علت وجود مکرر بیماری پیدا می کنند .
۲-عدم درک از نحوه شروع و طولانی بودن مدت بیماری - اکثریت قریب به اتفاق افرادی که ناراحتی روانی دارند از وضع نامتعادل روحی خود اطلاعی ندارند ،فکر می کنند عادی و متعادل هستند و در نتیجه درمان به موقع انجام نمی شود و این مسئله باعث مزمن شدن بیماری گشته و بیماری غیرقابل علاج می گردد . این گونه بیماران محکوم هستند تا آخر عمر در آسایشگاههای روانی به سر برده و تختی را اشغال کنند .
۳-عدم برنامه صحیح و اطلاع کافی از روشهای پیشگیری و درمانی - عدم اطلاع کافی خانواده و نزدیکان از وجود بیماری ، نبودن وسایل درمانی در شهر یا محل زندگی ، فقر مالی و مشکلات متعدد به آنها اجازه نمی دهد که بتوانند به درمان بیمار خود بپردازند . تعداد محدود بیمارستانهای روانی آن هم در بعضی از نقاط کشور و مراکز استانها با ظرفیت محدود ،وجود بیماران بیش از ظرفیت ،کمبود متخصص در اکثر بیمارستانهای روانی باعث عدم درمان صحیح و به موقع بیماران شده ، بالنتیجه باعث انباشته شدن و ازدیاد این نوع بیماران می شود .
۴-علل دیگر مانند پیشرفت تکنولوژی ،صنعت ، زندگی ماشینی ، ازدیاد و افزایش سریع جمعیت بعلت ساختن واکسن ها ، آنتی بیوتیک ها - بحران آموزش و کاهش مرگ و میر کودکان
برای برطرف کردن ناراحتیهای روانی در یک جامعه باید چند موضوع را در نظر گرفت :
۱-بررسی و پژوهش درباره وسعت و دامنه بیماریهای روانی ، عصبی ،انگیزه ها و علتی که سبب بروز بیماری یا تشدید آن در مراحل اولیه می گردد .
۲-درمان بیماریها و اختلالات روانی به طور صحیح و علمی چه در بیمارستان و چه به طور سرپایی .
۳- تشکیل مراکز و مؤسساتی که افراد بتوانند در مراحل اولیه بیماری و قبل از بیماری آنها شدت یابد و مراجعه و کمکهای لازم را دریافت و از راهنماییهای صحیح و سودمند برخوردار شوند . اگر افرادی احتیاج به درمان فوری بیماری روانی - جسمانی دارند به مراکز مربوطه معرفی و یا به طرق مختلف دیگر به آنها کمک نمایند .
۴-ایجاد سازمانها و مراکز سرپایی برای مراجعه افرادی که از بیماریهای روانی بهبود یافته و یا در حال بهبودی هستند جهت جلوگیری از بروز مجدد ناراحتی آنان .
۵-آموزش بهداشت روانی به جامعه که خود باعث پیشگیری اختلالات و بیماریهای روانی می گردد
. در این مورد نکات زیر باید در نظر گرفته شود :
الف- برقراری و پیشرفت بهداشت روانی افراد جامعه به وسیله افزایش معلومات آنان و راهنمایی در درک مردم از بیماریهای روانی
ب- دادن اطلاعات و دستورات مفیدی که ممکن است از اضطراب و فشار روحی روزانه افراد کاسته و عواملی را که ممکن است باعث این ناراحتیها گردد از بین برد .
ج- آشنا نمودن افراد به عوامل و عکس العملهای روانی انسانی در جامعه ، به کار بردن عوامل صحیح و جلوگیری از عقاید فاسد و خرافاتی که منجر به عکس العملهای غیرطبیعی و ناسالم می شود .
د- آشنا نمودن مردم به اختلالات روانی و درمان آنها و اینکه بیماریهای روانی مانند بیماریهای جسمی قابل درمان بوده و پیشرفتهایی که در این رشته حاصل شده است .
ذ- ترغیب و تشویق مردم به قبول کردن بیماران روانی در جامعه و اینکه این بیماران فرقی با بیماران دچار اختللالات جسمی نداشته و از بین بردن عقاید قدیمی و ناصحیح در این باره .
ر- تشویق مرم به همکاری با مؤسسات و مراکز روانپزشکی چه از نظر مادی و چه معنوی
ز- ترغیب و تشویق مردم به قبول و همکاری در نگاهداری و درمان بیمارانشان چه در حین معالجه و چه بعد از آن
هـ - آشنا نمودن مسئولین مؤسسات و تشکیلات اجتماعی به اصول روان شناسی و اینکه چطور می توان از این وسیله در پیشرفت رابطه افراد جامعه با یکدیگر و پیشرفت کار مؤسسه یا کشور استفاده نمود .
نکاتی برای افزایش اعتماد به نفس
اعتماد به نفس یک کلید حیاتی برای موفقیت در هر قدمی از زندگی است. افراد دارای اعتماد به نفس بالا بیشتر مورد توجه قرار می گیرند. آنها راحتتر از دیگران به اهداف خود دست پیدا می کنند. در مقابل افراد با اعتماد به نفس پایین اغلب در پایان کار بازنده هستند.
شما هم اگر می خوهید زندگی موفقی داشته باشید باید اعتماد به نفس خود را بالا ببرید. در این مقاله نکاتی برای افزایش اعتماد به نفس ارائه می شود.
ــ اعتماد به نفس در افرادی یافت می شود که عزت نفس واقعی داشته باشند. آنها ارزش وجودی خود را می دانند و براساس آن عمل می کنند. یک راه خوب برای شناخت بهتر ارزش وجودی خود این است که هر روز لیستی از توانایی ها و هنرهای خود تهیه کنید.
آنوقت خود شگفت زده خواهید شد وقتی می بینید چقدر کارهای مثبت در زندگی وجود دارد که شما هر روز انجام داده اید، اما تا به حال به آنها توجهی نداشتید. هر بار که به این لیست نگاه می کنید اعتماد به نفس تمام وجودتان را می لرزاند و نیرویی در شما ایجاد می کند که می خواهد شما را به جلو براند.
ــ اهداف خود را شفاف سازید. اگر لازم است آنها را به اهداف کوچکتر تقسیم کنید. آنقدر اهداف خود را به اهداف کوچکتر تقسیم کنید تا بتوانید آنها را اداره کنید. هر بار که به یک هدف کوچک دست می یابید خود را تشویق کنید. این عمل اعتماد به نفس شما را بالا می برد و به شما کمک می کند به اهداف بزرگتر برسید.
ــ یک مرشد شایسته که بتواند به شما در رسیدن اهدافتان کمک کند بیابید. بیشتر افراد موفق در زندگی خود مرشد دارند که قبلاً راهی را که آنها اکنون طی می کنند او قبلاً طی کرده است. مرتباً مرشد خود را ببینید و از او مشورت و پشتیبانی بخواهید. آنوقت خواهید دید که هر روز چیزهای باارزشی می آموزید.
ــ با افرادی که دارای شخصیت مثبت و پشتیبان هستند ارتباط داشته باشید. به آنها به همان میزان که به شما احترام می کنند شما هم با آنها همچنان رفتار کنید. از معاشرت با افرادی که دارای شخصیت منفی هستند و سبب بروز بحران در شما می شوند پرهیز کنید.
این افراد سبب فرسایش اعتماد به نفس ارزشمند شما می شوند. آنها شما را وادار می کنند قسمت منفی شخصیت خود نگاه کنید و نه قسمت مثبت آن. بعد از مدتی شما در دنیای منفی و بدگمان آنها احاطه می شوید. هیچ چیز نمی تواند مخرب تر از این باشد. از چنین دوستانی در سریعترین زمان ممکن دوری کنید.
ــ به اینکه چگونه به نظر می رسید توجه کنید. از خوب لباس پوشیدن و مرتب بودن لذت ببرید. این باعث می شود احساس خوبی داشته باشید. و دیگران به شما با دید متفاوتی بنگرند. به خاطر داشته باشید که وجود هر انسانی خواهان رفاقت و همراهی با افراد باهوش موفق و خوش ظاهر است. شما خیلی زود می توانید یک منبع جاذبه باشید اگر ظاهر مثبت و برازنده ای داشته باشید.
ــ از عدم موفقیت نترسید. آنها را انگیزه ای برای برداشتن گامهای بلندتر قرار دهید و به حرکت خود ادامه دهید. به خود بگویید که دفعه بعد موفق خوهید شد. هیچگاه اجازه ندهید که خطاهای شما باعث درهم شکستن شما شوند. آنها شما را درون پوسته ای نگه می دارند و اعتماد به نفس شما را ویران می کند.
بهترین کار این است که خطاهای خود را به عنوان یک چیز بی اهمیت کوچک شمارید و به یک مبارزه تازه فکر کنید. البته شما از اشتباهات خود چیز های تازه یاد می گیرید، و در مورد توانایی های خود واقع بین باشید. افرادی که سعی می کنند به چیزی بیش از توان خود دست یابند اغلب سقوط می کنند. شما نباید اسم این را اعتماد به نفس بنامید.
ــ با ورزش و رژیم خود را سرحال و بدنتان را متناسب نگه دارید. یک فرد سالم و تندرست و قوی فعالتر است و در حرفه خود چیزهای بیشتری بدست می آورد. سلامتی بدنی همانند اعتماد به نفس سبب درخشش چهره شما می شود.
ــ محدوده وسیعی از علاقه مندیها داشته باشید و علاقه خود را با پیگیری زمینه مورد توجه که در دنیا چه می گذرد فعال نگه دارید. افراد زیادی را ملاقات کنید و با آنها صحبت کنید. تمام توجه خود را روی کار و مشکلاتتان متمرکز نکنید. توجه خود را به کارها و دلبستگی های جدید معطوف کنید. این عمل ذهن شما را به خوشی مشغول می کند و اعتماد به نفس شما را بالا می برد.
ــ بر روی کارهایی که به خوبی از عهده آن برآیید وقت بگذارید. احتمالاً شما در گذشته در زمینه هایی تبحر داشته اید ولی به علت کمبود وقت از آنها غافل شده اید. دوباره به آن فعالیتها باز گردید و خواهید دید که اعتماد به نفس شما افزایش می یابد.
این نکات را در زندگی خود صادقانه بکار ببرید و تفاوت آن را در زندگی بیابید.