دیدگاه پارسی
داریوش هخامنشی : اهورا مزدا دورغ را از سرزمین و مردم من به دور نگه دارد .کوروش بزرگ: مرد پارسی دروغ نگوید حتی به هنگام مرگ در هنگام جنگ.
دیدگاه عربیپیامبر به امام علی (ع) :
ای علی در سه جا در دروغ نیکوست، میدان جنگ ، وعده به زنان و اصلاح بین مردم
( وسائل الشیعه- جلد 12 )
این
یک مساله است که وقتی قرآن به صراحت دورغ گفتن رو از گناهان کبیره میدونه و
از همه میخواد که دروغ نگویند به هیچ صورت ، چطور میشود که پیامبر چنین
سخنی رو به امام علی بگه . اگر فرض کنیم این سخن از لحاظ رفتار سیاسی به
امام علی (ع) گفته شده ، باز هم نمی شود . چون امام علی اصلا مایل به خلافت
نبودند و دوست نداشتند که وارد میدان سیاست شوند ، زیرا می دانستند که
سیاست برابری میکنه با دروغ گفتن و ... .
حال اینکه این نقل قول از پیامبر بدست چه کسی و به چه منظور آورده شده من فکرکنم به جز تخریب اسلام واقعی هیچ قصدی نداشتند .
دوستان
وطن پرست ،توجه کنیم که چون یه سری به نام اسلام و به کام خودشون دست در
تحریف اسلام و تاریخ و جغرافیا دارن ، دست در دست اون ها نذاریم و
ناکارآمدی های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی امروز کشور رو چماقی برای تخریب
اسلام واقعی قرار ندیم .
باید هشیار باشیم .
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من
دوستان و هموطنان ایرانی ام جشن چندین ساله یلدا مبارک
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد
خدا را ای نصیحتگو حدیث ساغر و می گو
که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمیگیرد
بیا ای ساقی گلرخ بیاور باده رنگین
که فکری در درون ما از این بهتر نمیگیرد
صراحی میکشم پنهان و مردم دفتر انگارند
عجب گر آتش این زرق در دفتر نمیگیرد
من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی
که پیر می فروشانش به جامی بر نمیگیرد
از آن رو هست یاران را صفاها با می لعلش
که غیر از راستی نقشی در آن جوهر نمیگیرد
سر و چشمی چنین دلکش تو گویی چشم از او بردوز
برو کاین وعظ بیمعنی مرا در سر نمیگیرد
نصیحتگوی رندان را که با حکم قضا جنگ است
دلش بس تنگ میبینم مگر ساغر نمیگیرد
میان گریه میخندم که چون شمع اندر این مجلس
زبان آتشینم هست لیکن در نمیگیرد
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کَس مرغان وحشی را از این خوشتر نمیگیرد
سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است
چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمیگیرد
من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار
اگر میگیرد این آتش زمانی ور نمیگیرد
خدا را رحمی ای منعم که درویش سر کویت
دری دیگر نمیداند رهی دیگر نمیگیرد
بدین شعر تر شیرین ز شاهنشه عجب دارم
که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمیگیرد