دیباچه

تو همانی که می اندیشی

دیباچه

تو همانی که می اندیشی

خوب یا بد

 
خوب یا بد
 
مکالمه شما ، تبلیغات شماست
 
هر زمان که شما دهان خود را باز میکنید
 
اجازه خواهید داد که افراد ذهن شما را ببینند
 
 
بروس بارتن

زمستان است ...

اینم به افتخار برف قشنگی که داره تو اراک میاد

فرق جالب و زمین تا آسمان علی کریمی با لیونل مسی!


همیشه بین آدم ها فرق هست و نمیشه گفت کسی دقیقا مثل دیگری است! اما به مقام مقایسه که می رسیم ، باید منصفانه عمل کنیم و دو یا چند شخصی که می خوایم مقایسه کنیم باید دارای یک سری خصوصیات مشترک باشند تا وجه تمایزشون بهتر دیده بشه! در این جا می خواهیم دو بازیکن مشهور ایران و جهان یعنی علی کریمی  ایرانی و لیونل مسی آرژانتینی رو با هم مقایسه کنیم، اما نه در فوتبال! در تصاویر و توضیحات زیر متوجه خواهید شد:

یک خانوادۀ عربستانی برای حضور نیم ساعته لیونل مسی  فوتبالیست آرژانتینی در خانۀ خود، مبلغ دو میلیون دلار به وی پرداخت کرد.

این اقدام خانواده سعودی اعتراضات زیادی در شبکه های اجتماعی داشته است.

 

این جا محل نگهداری بچه های بی سرپرست و بد سرپرسته

وقتی که خیلیا آرزوی حتی دیدنت رو می کنن و خودت ارزشی برای جا و موقعیتت قائل نیستی

تا خدا رو از چهره این کودکان بشه دید! زیباست، نه؟!

 

این شخص رو میشناسید؟ فردین معصومی بازیکن تیم ملی فوتسال ایران

که بعد از مبتلا شدن به بیماری سرطان اونایی که باید کمک می کردند غیبشون زد!

می دونید علی کریمی جدا از عیادت چه کار کرد؟

چک سفید امضایی به فردین معصومی داد به همراه هزینه های بیمارستان!

 

و این هم یه کار ماندگار دیگه از علی کریمی!

وقتی که احسان علی خانی از مهمان بیمار خودش در برنامه ماه عسل خواست آرزوهاشو بگه!

به نظرتون آرزوهای این جوان چه بود؟

1- سلامتی   2- لپ تاپ   3- علی کریمی رو از نزدیک ببینم!

شبونه علی کریمی لپ تاپ خرید رفت خونشون خرج درمانش و هزینه اعزام به آلمان رو داد!

 

این مطلب رو به این صورت قرار دادیم تا خوبی های آدم ها رو بهتر نشون بدیم.

وگرنه لیونل مسی هم به دیگران کمک می کنه ...



و در آخر:

آقای علی کریمی ما ایرانی ها به شما افتخار میکنیم راهتان پر افتخار


بهترین شعر فروغ فرخزاد-گمگشته


گمگشته

زنده یاد فروغ فرخزاد


من به مردی وفا نمودم و او

پشت پا زد به عشق و امیدم

هر چه دادم به او حلالش باد

غیر از آن دل که مفت بخشیدم

 

 دل من کودکی سبک سر بود

خود ندانم چگونه رامش کرد

او که می گفت دوستت دارم

پس چرا زهر غم به جامش کرد؟

 

اگر از شهد آتشین لب من

جرعه ای نوش کرد و شد سرمست

حسرتم نیست زآنکه این لب را

بوسه های نداده بسیار است

 

باز هم در نگاه خاموشم

قصه های نگفته ای دارم

باز هم چون به تن کنم جامه

فتنه های نهفته ای دارم

 

 باز هم می توان به گیسویم

چنگی از روی عشق ومستی زد

باز هم می توان در آغوشم

پشت پا بر جهان هستی زد

 

 باز هم می دود به دنبالم

دیدگانی پر از امید و نیاز

باز هم با هزار خواهش گنگ

می دهندم بسوی خویش آواز

 

 باز هم دارم آنچه را که شبی

ریختم چون شراب در کامش

دارم آن سینه را که او می گفت

تکیه گاهیست بهر آلامش

 

 زانچه دادم به او مرا غم نیست

حسرت و اضطراب و ماتم نیست

غیر از آن دل که پر نشد جایش

به خدا چیز دیگرم کم نیست

 

کو دلم کو دلی که برد و نداد

غارتم کرده، داد می خواهم

دل خونین مرا چکار آید

دلی آزاد و شاد می خواهم

 

دگرم آرزوی عشقی نیست

بی دلان را چه آرزو باشد

دل اگر بود باز می نالید

که هنوزم نظر به او باشد

  

او که از من برید و ترکم کرد

پس چرا پس نداد آن دل را

وای بر من که مفت بخشیدم

دل آشفته حال غافل را