دیباچه

تو همانی که می اندیشی

دیباچه

تو همانی که می اندیشی

قشنگ بخونید


 

 
قشنگ بخونید
 
   
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده..       
به یک‏ جایی از زندگی که رسیدی می فهمی رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏برد و از میانشان می‏گذرد از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی.
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی  بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان این است که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشد نه شعور لازم برای خاموش ماندن.  
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی  مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم این است که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود دارد.
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی  شاید کسی که روزی با تو خندیده است را از یاد ببری، اما هرگز آنرا که با تو اشک ریخته است فراموش نخواهی کرد.                        
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی   توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ‌ترین هنر جهان است.                        
  به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی  از درد های کوچک است که آدم می نالد وقتی ضربه سهمگین باشد، لال می شوی.
                        
 به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی  اگر بتوانی دیگری را همانطور که هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو واقعی است.
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.  
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی  کسی که دوستت داره، همش نگرانته.به خاطر همین بیشتر از اینکه بگه دوستت دارم میگه مواظب خودت باش
                        

 و بالاخره
 همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود " هست.
 
 -یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم " هست.
 
-قدری احساسات پشت"به من چه اصلا " هست.
 
-مقداری خرد پشت " چه بدونم" هست.
-و اندکی درد پشت" اشکالی نداره" هست.
 

شبی با خیال تو همخونه شد دل

شبی با خیال تو همخونه شد دل
نبودی . ندیدی چه ویرونه شد دل
نبودی . ندیدی پریشونیامو
فقط باد و بارون شنیدن صدامو
غمت سرد و وحشی به ویرونه میزد
دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد
دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد
نه مرد قلندر . نه آتش پرستم
فقط با خیالت شبا مست مستم
الهی سحر پشت کوهها بمیره
خدا این شبا رو از عاشق نگیره
نه یک شب که هر شب دلم بیقراره
میخواد مثل بارون بباره بباره
شب مرد تنها پر از یاد یاره
پر از گریه تلخ بی اختیاره
شب مرد تنها . شب بی تو مردن
شب غربت و دل به مستی سپردن
شبای جوونی چه بی اعتباره
همه اش بیقراری . همه اش انتظاره
همه اش بیقراری . همه اش انتظاره
نه مرد قلندر . نه آتش پرستم
فقط با خیالت شبا مست مستم
الهی سحر پشت کوهها بمیره
خدا این شبا رو از عاشق نگیره
شبی با خیال تو همخونه شد دل
نبودی . ندیدی چه ویرونه شد دل
نبودی . ندیدی پریشونیامو
فقط باد و بارون شنیدن صدامو
غمت سرد و وحشی به ویرونه میزد
دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد
دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد
نه مرد قلندر . نه آتش پرستم
فقط با خیالت شبا مست مستم
الهی سحر پشت کوهها بمیره
خدا این شبا رو از عاشق نگیره
غمت سرد و وحشی به ویرونه میزد
دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد
نگاره: شبی با خیال تو همخونه شد دل
نبودی . ندیدی چه ویرونه شد دل
نبودی . ندیدی پریشونیامو
فقط باد و بارون شنیدن صدامو
غمت سرد و وحشی به ویرونه میزد
دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد
دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد
نه مرد قلندر . نه آتش پرستم
فقط با خیالت شبا مست مستم
الهی سحر پشت کوهها بمیره
خدا این شبا رو از عاشق نگیره
نه یک شب که هر شب دلم بیقراره
میخواد مثل بارون بباره بباره
شب مرد تنها پر از یاد یاره
پر از گریه تلخ بی اختیاره
شب مرد تنها . شب بی تو مردن
شب غربت و دل به مستی سپردن
شبای جوونی چه بی اعتباره
همه اش بیقراری . همه اش انتظاره
همه اش بیقراری . همه اش انتظاره
نه مرد قلندر . نه آتش پرستم
فقط با خیالت شبا مست مستم
الهی سحر پشت کوهها بمیره
خدا این شبا رو از عاشق نگیره
شبی با خیال تو همخونه شد دل
نبودی . ندیدی چه ویرونه شد دل
نبودی . ندیدی پریشونیامو
فقط باد و بارون شنیدن صدامو
غمت سرد و وحشی به ویرونه میزد
دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد
دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد
نه مرد قلندر . نه آتش پرستم
فقط با خیالت شبا مست مستم
الهی سحر پشت کوهها بمیره
خدا این شبا رو از عاشق نگیره
غمت سرد و وحشی به ویرونه میزد
دلم با تو خوش بود و پیمونه میزد‏

سورنا

ای صمیمی ای دوست

     گاه و بیگاه لب پنجره ی خاطره ام می آیی

                                              دیدنت " حتی از دور "

                                                                  آب بر آتش دل می پاشد

آن قدر تشنه ی دیدار توام

که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم

دل من لک زده است

                  گرمی دست تو را محتاجم

                                   و دل من به نگاهی از دور

                                                        طفلکی می سازد

ای قدیمی ای خوب

تو مرا یاد کنی یا نکنی

من به یادت هستم

             من صمیمانه به یادت هستم

                            آرزویم همه سرسبزی توست

                                                      دایم از خنده لبانت لبریز

                                                                                         دامنت پر گل باد





داشتم فکر میکردم چقدر سورنا نقش مهمی توی زندگی من داره بدون سورنا نمیتونم نفس بکشم خیلی دوستش دارم قسمتی از وجودم شده خیلی برام عزیزه تازه دارم معنی عشق واقعی رو درک میکنم




سورنای عزیزم عاشقتم م م م م م م م م م م م م م م م م