دیباچه

تو همانی که می اندیشی

دیباچه

تو همانی که می اندیشی

Fur Elise

beethoven سال پس از انتشار  Fur Elise
اثر
جاودانی بتهوون،   بیش از ۲۰۰
اجرای مختلف با پیانو و ارکستر به صورت
کلاسیک، پاپ و حتا جاز از این اثر کوتاه
۳ دقیقه‌ای ضبط و عرضه شده است




beethoven-drawing-BW

۲۰۰ سال از انتشار «برای الیزه» Fur Elise که بتهوون آن را جزو «آثار خرد‌ه‌ریز» خود آورده‌ بود، می‌گذرد. بیش از ۲۰۰ اجرای مختلف با پیانو و ارکستر به صورت کلاسیک، پاپ و حتا جاز از این اثر کوتاه ۳ دقیقه‌ای ضبط و عرضه شده است، اما چرا؟

آلمانی‌ها به آهنگ‌ها و ترانه‌هایی که آویزه‌ی گوش می‌شوند و آدم یکریز آنها را تکرار میکند، میگویند Ohrwurm که ترجمه‌ی تحت اللفظی‌ آن « کرم گوش» است. اثر «خرده‌ریزشماره‌ی ۵۹» در لا مینور اثر لودویگ فان بتهوون هم یکی از اینها است.

تکرار ملودی در جای مناسب آهنگ، سادگی آن به اندازه‌ای که در همه‌ی ‌ کتابهای آموزش پیانو برای کودکان از آن بهره می‌گیرند و دلنشینی آن برای گوش‌های آشنا و ناآشنا به موسیقی کلاسیک، مشخصاتی هستند که این اثر را ماندگار کرده‌اند.

بیراه نیست اگر گفته شود که نام و داستان پیرامون این آهنگ نیز در پرآوازگی آن نقشی بازی کرده باشد: الیزه کیست که بتهوون برایش این اثر را آفریده و نوشته باشد؟


Beethoven-Elise از آشانایان و شیفتگان و دلبران بتهوون Beethoven که کم هم نبوده‌اند، هیچیک الیز، الیزابت یا الیزه نام نداشته است. اما ترزه مالفاتی دختر برادر پزشک و دوست بتهوون یکی از شاگردان او بوده است و بتهوون در سال ۱۸۱۰ دست‌نوشته‌ی این اثر را به او داده و در همان هنگام از او خواستگاری کرده است. پیوند آندو به خاطر بی‌مهری ترزه مالفاتی تحقق نیافت، اما دوستی‌ آنها تا درگذشت بتهوون در سال ۱۸۲۷ ادامه داشت.

لودویگ نول Nohl بتهوون‌‌‌شناس مشهور در سده‌ی نوزدهم آن دست‌نوشته را دیده و نوشته که اثر یادشده در اصل «برای ترزه» بوده و بعدها در خواندن و وارد کردن به فهرست آثار بتهون «برای الیزه» شده است. هرچند رد دستنویس اثر از سال ۱۸۶۷ گم شده، ولی بیشتر پژوهشگران موسیقی، این داستان را درست ارزیابی کرده‌اند.

آهنگسازان بنام گذشته، هنگامی که می‌خواستند آثاری آزاد از قاعده‌های سخت و خشک زمان و زمانه بسازند، آنها را فانتزی یا «خرده‌ریز» می‌نامیدند. «برای الیزه» نیز از همین آثار است و شاید به همین خاطر تا این اندازه مورد توجه همگان قرار گرفته است.

آخرین دیدار

وقـــتــی بــآ تــمــآم وجــودت

کــَسی رو بـــَـــغـــَل کـــٌنــی

و

بــدونی دَقــآیـق آخــریه کـــه بـــه تو

تـــعـــلـق دآره

 

 

 

به سلامتی همه اونای که نمک می خورن و نمک دون میشکنن

بعد سر حرف میشه میگن حرمت همه چی رو دارن …

 
بعضی خاطرات

مثل مینهای عمل نکرده توی روحت کاشته شده اند!…

با یک حرف می ترکانندت!

 

در لحظه هایم حضور نداری!!

فقط همیشه در ذهنم!!

آرام آرام پرسه میزنی…….!

 

اگه بخوای جوری زندگی کنی

که به کسی بدهکار نباشی

آخرش یه “زندگی”، به خودت بدهکار می شی.

 

در خیال دیگری مـــی رفـــــت

و من چه عاشــــقـــانه

کاسه ی آب پشت سرش خالی می کردم !!

 

سر به هوا نیستم

اما….

همیشه چشم به آسمان دارم.

حال عجیبی ست

دیدن همان آسمان

که شاید تو دقایقی پیش به آن نگاه کرده ای…!

 

سلامتی مداد پاک کن

که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه .

 

همبازی هایمان را

تا وقتی دوست داریم،

که خوب می بازند !

 

چه قدر سخت است

منتظرکسی باشی

که هیچ وقت به فکر آمدن نیست ….

 

مرگِ یه رابطه

از جایی شروع میشه

که موبایل ها میره روی سایلنت…

 

به سلامتی کسی که

بهش زنگ میزی…..

خوابه….

ولی واسه این که دلت رو نشکنه

میگه:خوب شد زنگ زدی….

باید بیدار میشدم

سیب


سیب

 

 درهراسم

 مثل تنها مسافر بیدار

 در اتوبوس شبی خسته

 نامطمئن به دهن دره های راننده.

  

عجب جاده ی هرازیست جهان

 وقتی که نباشی عزیزم!

 پوست کنده بگویم 

 وقتی که نمی دانم

 با نصف یک سیب

           چه کنم؟...


شعر از حسن آذری


http://sepidedamvalimoo.blogfa.com/

 

« برو بمیر »



«  برو بمیر »

و این جمله مثل جاده ی نفرین به خودم برگشت

مرده ام

تا تو را درونم دفن کرده باشم


از این گور که دهانش بسته نمی شود

می ترسم

که مدام تکرار می کند

کسی در من زنده به گور می شود

می ترسم

و هرچه از خودم می دوم

هرچه در خیابان های شلوغ گم می شوم

گورم چرا گم نمی شود


خسته ام

از حمل نعشی که پنجه های محکم مردانه ای دارد

خسته ام

می چسبم به سینه ی دیوار

تا تو را آگهی کرده باشم

آهای

به من تسلیت بگویید

کسی با من

کسی از من

کسی در من مرده است



و دیواری

که قلبش از سنگ می تپد

تکیه گاه فراموشکاران است .
منیره حسینی