دیباچه

تو همانی که می اندیشی

دیباچه

تو همانی که می اندیشی

تو را من چشم در راهم

تو را من چشم در راهم
 

تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ  تلاجن * سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم
تو را من چشم در راهم .

شباهنگام ، در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران
خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم

من زنم

من زنم

شانه ام میلرزد این آوار بغض و درد چیست ؟
این که زیر گوش من میگویدم برگرد کیست؟
چادرم  ر ا گه  بدست  و  گه  بدندان  میگزم
در    خیالم  هم  برای  بچه ها  نان  می پزم
باز  روی  صورتم  یاس  و  بنفشه  کاشته
مادرم  میگوید  از  جای  دگر ، دق  داشته
با  نم   اشکم ،  گلم  ر ا آبیاری   می کنم
در   خیالم  هم  برایش  خانه داری  میکنم
میدوم  اما،   نمیدانم  کجا  باید    گریخت
کوله  بار  غصه را باید کجاها دور ریخت
در    سرم  فکر  نها ر بچه هایم    میدود
یاد   سیلی   می کنم، برق از نگاهم میپرد
با،غل  و  زنجیر  با من مهربانی می کنی؟
در خیالت   از  وجود م   پاسبانی  میکنی!

خانه  جای  یکه تازی  نیست  زندانم نکن
خنده  را  هم  دوست دارم  باز گریانم نکن
من  جزامی  نیسم    آخر    که  پنهانم کنی
کافر  بی دین   نیم   تا  تو    بر ایمانم کنی
من   زنم، برگ  درخت بید  می نازد به من.نور می پاشم،   دل ناهید    می نازد به من.
من   زنم  ، دیدن ندارد     لحظهء  ویرانیم
دختر  کورش منم ، زشت است   سرگردانیم
آنچه حافظ گفت جعد مشک بو موی من است
آنچه سعدی نیز می نازد به او روی من است .
آنکه   چشمش   بر گل  خورشید می نازد منم
آنکه   در دستان   سردت عشق می سازد منم
با ز  روی   صورتم   یاس  و  بنفشه کاشتی؟
حرمتم   را   خوب    پیش   بچه هایم داشتی!

نیستی    محرم   مرا    بیهوده  حاشا می کنی
می شوم  ویران   و  تو  محرم  تماشا می کنی
در  میان  خانه ا م احساس  دوری    می کنم
نیست نامش  زندگی   تنها    صبوری می کنم
من   زنم   اما   شعورم   ر ا کسی دز دیده است
مانده ام   حیران  غرورم  را  کسی  دزدیده است
شانه ام میلرزد این آوار  بغض  و درد   چیست؟
آنکه من در خانه اش جان میسپارم، مرد نیست!

سارا ساعت

۴ اشتبا ه خطر ناک در روابط همسران

اشتباه 1: ایجاد ارتباط برای زیر نفوذ خود قرار دادن و زرنگی


گاهی اوقات ما یک رابطه را برای بدست آورن خواسته‌هایمان آغاز می‌کنیم. خواه طرف مـقابـل تـوانایی برآوردن آن را داشته باشد و خواه نداشته باشد. قـهـر مـی‌کنـیم، اخــم می‌کنیم، تهدید می‌کنیم، چاپلوسی می‌کنیم و آنچه در تـوان داریم برای ایجاد احساس ناراحتی در طرف مقابلمان انجام می‌دهیم. این نـوع رفـتـار، گـرچـه مـمـکن اسـت بطور موقتی مؤثر باشد، اثر بسیار ناگواری در طولانی مدت بر سلامـت رابـطه خـواهـد گذارد. آن را رها کنید، برای خواسته و پیشنهادات طرف مقابل احترام قائل گردید. اگر او نمی‌تـواند خواسته شما را برآورده کند، ببینید می‌توانید خودتان آن را حل کنید.

اشتباه 2: ایجاد ارتباط برای فریب دادن
با این‌که نیازی به گفتن ندارد، این یکی از خطرناکترین انواع رفتـار اسـت کـه بـسیـاری از رابطه‌ها را نابود می‌کنـد. دروغ‌هـا، گـزافه‌گـویـی‌ها، بازی دادن‌ها و نیرنگ‌های متداوّل همگی باعث پریشانی و رنجش می‌گردند. آن‌ها بنیان رابطه را به لرزه درآورده و در نهایت شکافی عمیق در اعتماد بوجود می‌آورند.

نسبت بـه خـطر آن هـوشیـار بـوده و پیش از این‌که آغاز شود متوقفش سازید. اگر این چیزی است که برای شما آشنا به نظر می‌رسـد، ابتدا آن‌را در رفتارهای خودتان مورد سنجش قرار دهید. اگر صادق و رک باشید، دیگر مایل به پذیرش فریب دیگران نخواهید بود. در روابط خود راستی و درستی را پیشه کنید.


اشتباه 3: ایجاد ارتباط با پیغام‌های متناقض


پـیـام‌های متناقض، چیزی را گفتن و چیز دیگری را انجام دادن، یک فـرم بـسیـار رایــج ِ فریب و نیرنگ می‌بـاشد. هم‌چنـین ایـن مـی‌تواند به‌ صورت قـول دادن لفـظی یـا عـملی و انجام ندادن آن دربیاید. پیغام‌های متناقض باعث پریشانی بسیار می‌گردند. همیشه به اعمال فرد توجه نمایید. معـمولاً اعمال نـسبت بـه گـفتـار، هـمتـرازی بیـشتری با حقیقت دارنـد. اگـر گـفتـارشـان بـا اعـمالـشان در تناقض بود، آنچه که گفته می‌شـود را نـادیـده پـنـداریـد. درک کنید که شخص دارای تعارض بـوده و اجازه ندهـیـد شـمـا را نـیـز دچــار آن احساس نماید.


اشتباه 4 : حسادت چیست؟


بــرای برخی از افراد حسـادت یـک مـعضل مهم محسوب می‌گردد کـه هر گاه بدون درمان رها شود می‌تواند شکافی همیشگی بین شما و همسرتان ایـجـاد کنـد و اثری منفی بر روابط آتی شما بگذارد. خوشبختانه حسادت قابل کنترل می‌باشد.
مفهوم تحت‌الفظی حسادت این است: حسـادت به میـل مـفرط به دارایی‌ها و جایگاه شخصی دیگر اطلاق می‌گردد. اما در ارتباط با مسایل اجتماعی سبب می‌گردد فـردی به شریک زندگیش نسبت به ارتباط با اشخاص خاص و نوع پوشـش و مـکآن‌هایی که رفت و آمد می‌کند مشکوک گردیده و احساس خطر کند. اما همانطور که اشاره کردیم درجات میزان حسادت متفاوت است.
حسادت ظریف: حسادتی است که همیشه درخور مفهـوم مـنـفـی خود نمی‌باشد. مثلاً بدگمان گشتن مردان نسبت به همسرشان (و بالعکس)، امری عادی است و یا صحبت در مورد محاسن زنان دیگر و یا تماشای عکــس یک مـرد خـوش‌تیـپ در مجله سینمایی و یا فیلم‌های تلویزیونی، نمونه های ظریـفـی هـسـتـنـد که نشان می‌دهند چـگونه پـاره‌ای از حسادت‌ها بی‌ضرر بوده و کاملاً یک واکنش طبیعی به شمار می‌روند.
حسادت مفرط و وسواس گونه: مشکل زمانـی ایجاد می‌شود که خشونت و سلطه‌جویی با حسادت همراه می‌گردد. هنگامی که شما به آن مرحله برسید، به طرز افراط‌آمیز و وسواس گونـه‌ای نـسـبت به وفادار بودن و صداقت وی دچار تردید شده و از آن خشمناک می‌گردیـد. حتـی ممکن است متوصل به زور و برخورد فیزیکی شوید. شما تا حدی کم طاقت هستید که او نمـی‌تواند حتی به مرد یا زن دیگری نظر بی‌افکند و از کـنار شما زمانی که هردو بیرون هستید تکان بخورد. از او می‌خواهـید که همیشه از مـحل حـضور خودش شما را مطلع گرداند و تنها بردن نام مرد یا زنی دیگر، شما را بی‌نهایت غضب‌ناک می‌گرداند.


منشاء حسادت


امکان دارد شما این رفتار را به‌ واسطه تجارب پیـشـین خـود با افراد مخـتـلف کـسـب کـرده باشید. اگر در گذشته مورد خیانت قرار گرفته باشید این امکان وجود دارد سبب آن شود که از بیم تکرار آن بیشتر او را تـحت کـنـتـرل، نـظارت و سلطه‌گری قرار دهـیـد. حـتی در زمانی‌که دلیلی برای شک و تردید به او وجود ندارد شما به طور فزاینده‌ای از ادامه ارتباط با وی مایوس می‌شوید و می‌خواهید به هر قیمتی که شده از موقعیت‌های خطرناک، پنهان و بالقوه اجتناب ورزید. هم‌چنین امکان دارد شما فردی باشید که در گذشته وفادار نبوده و خیانت کرده باشید و به قـصـد پرهیز از آن که نکند چنین امری برای خودتان اتفاق بیافتد وسواس به خرج داده و می خواهید مطمئن شوید که تنها فرد مورد علاقه وی هستید.
اما حسادت اغلب حاصل عدم اعتماد به نفس و عزت نفس خود شخص می‌بـاشـد. امکان دارد شما احساس کنید به قدر کفایت لایق و مناسب وی نیستید و تنها از روی اتـفاق، شانس و تقدیر با همدیگر ازدواج نموده‌اید. اغلب دیگران خوش سیماتر وزیباتر از خودتان به نظر می‌رسند و این احساس، تهدیدی برای شما محسوب می‌گردد. مشاهـده وی در حـال ارتـبـاط با مردان یا زنان دیـگر، ایـن احـسـاس را در شـما بـه وجود می‌آورد که نکند از دست شما ربوده شود. هرگاه زمان اندکی با او باشید ممکن است از رابطه نزدیک و صمیمی وی با دوستانش آزرده خاطر گـردیـد؛ افـرادی که او در تـمام طـول زندگی خود با آن‌ها آشنایی داشته است.

چرا حسادت خطرناک است؟
حسادت در مورد اشخاصی که قادر به کنترل آن نمی‌باشند، برای ارتباطشان مضر و زیان آور است. چون سبب از میان رفتن عاملی می‌گردد که دو نفر را به هم پـیـوند می‌دهـد.
اعتماد
هر گاه به نامزد و یا هـمـسـر خـود بـگویـید که وی اجازه ندارد با همکاران خود صحبت و یا معاشرت اجتماعی داشته باشد، مثل آن است که بگویید به او اعتماد ندارید(مگر آن که به علتی اعتماد شما به وی سلب شده باشد). اگر نـیـاز به اعمال محدودیت‌های بسیاری پیدا کنید، آیا لازم است که حتماً همیشه در کنارش قرار داشته باشید؟ حسادت همچنین از کیفیت زمانی که با همدیگر هستید می‌کاهد بـه طـوری که بی‌تردید مـنـجـر به نـزاع و مـشـاجـره‌هـای متـعـددی خـواهـد شـد تـا جـایی که شما تنها بر روی خصوصیات منفی یکدیگر تمرکز می‌کنید. از آن گذشته اکثر وقتتان صرف این فکر احمقانه که ممکن است او به شما خیـانت کنـد خواهد شد. پیـش از آن‌که متوجه گردید، بخـش اعظمی از ارتـباطـتـان صرف اتفاقاتی که ممکن است بیافتد می‌گردد تا صرف اتفاقاتی که واقعاً در حال افتادن است. هر اندازه ارتباط پیشرفت می‌کند کنترل حسادت دشوارتر می‌شود. بنا بر این اگر شما به مرحله خطرناکی رسیده‌اید زمان آن فرا رسیده که هر چه سریع‌تر از مُصلح یا مشاور یاری بطلبید.


راه حل‌های دو مشکل اصلی در روابط


هیچ رابطه‌ای بدون برقراری ارتباطات مؤثر دوام زیادی نخـواهـد آورد. مـا در سـراســر روز صحبت می‌کنیم(و گوش می دهیم)، اما تنها بخش کوچکی از ارتباط ما به صورت گفتاری رخ می‌دهد. بیشتر اوقات تصور می‌کنـیم کـه دیـگران گفته های ما را گوش داده و متوجه می‌شوند، اما عمدتاً این موضوع صــحت ندارد. اغلب، شخص ِدیگر در حال اندیشیدن به آن‌ چیزی‌ است که می‌خواهد در جواب صحبت‌های شما بگوید، و نوعی خیال‌پردازی که هیچ ارتباطی به موضوع مورد بحث ندارد را در ذهن خود می‌پروراند. هنگامی که نزاع می‌کنیم، می‌خـواهـیـم بیـش از پـیش فـهمیده شویم و واژگان همانند تیر به جلو و عقب به پرواز درمی‌آیند. در این شرایط، تجزیه و تحلیل مسئله می‌تواند دور از ذهن گردد. بنا بر این اسرار ارتباط مؤثر چیست؟ بـه دو مشکل اساسی در ارتـباطـات و نحوه حل آن‌ها توجه نمایید. بعد از این مرحله خواهید توانست پایه‌های بهتـرین نـوع رابـطـه‌ای کـه تــا به حال تصورش را می‌کردید را بنیان نهید.


مشکل اوّل: می‌خـواهید حـق را بـه خود داده و ثـابت کنید که دیگری در اشتباه است


پیش از آن‌که بتوانید یک ارتباط مؤثر را آغاز کنید، باید نگاهی موشکافانه بـه قصد و غرض خـود بـیندازید. آیا برای اینکه توسط دیگران فهمیده شوید ارتباط برقرار می‌کـنـیـد، بـرای به دست آوردن خواسته‌ها، یا هدف دیگری را فراسوی سخـنـانـی کـه در حـال بـیـان آن‌ها هستید دنبال می‌کنید؟ بسیاری از زوج‌ها به مرحله‌ای می‌رسند که فقط می‌خواهند ثابت کنند حق با آن‌ها بوده و نـفــر دیـگر در اشـتـباه است (و همیشه اینطور بوده است). این نـوع رابطه همانند نبرد می‌ماند. این سخنان مملو از خشـم و سـرزنش بـوده و سـبــب می‌گردند نفر دیگر احساس کوچکی نـمـایـد. حرف‌های رد و بدل شده در چنین رابطه‌ای هرگز گوش داده نمی‌شوند. هرچند که آنچه با صدای واضح و بلند خوانده می‌شود خشم و عدالت موجود در فراسوی مراودات است. جهت رفع این مشـکل، تصمیم بگیرید همدیگر را سرزنش نکنید و به صحبت‌های یکدیـگر بـا خـلوص نـیـت گـوش دهید. تصمیم بگیرید که درصدد ثابت کردن چیزی بر نیامده و در عوض راهی برای ایجاد یک پـل بـرای درک مـتـقابل پیدا نمایید. این تصمیمات در موفقیت یک رابطه بسیار مفید واقع خواهند بود.


مشکل دوم: قادر نیستید به حرف‌های طرف مقابل گوش دهید


به یاد داشته باشید که یک ارتباط فقط از صحبت کردن تشکیل نشده بلکه شـامل شنیدن و گوش دادن به آنچه که در حال بیان است نیز می‌باشد. ما می‌توانیم کارهای زیـادی برای آموختن هنر گوش دادن انجام دهیم، امـا بـرای آغـاز، بـسیار مـهـم اســت که بدانیم اگر فـردی بخـواهـد نـقطه نـظرات خـود را کــنار گذاشته و حقیقتاً آماده دانستن درون و افکار دیگران گردد، آن‌گاه از روی صداقت آن‌چه کـه در حال گفتن است را فقط باید "بشنود". این کار خیلی هم آسان نیست. بسیاری از ما آنچه که می‌شنویم را به سرعت تعبیر و تفسیر کرده و آن‌را در یک شکاف آماده قرار می دهیم. برخی صحبت‌ها را تحریف می‌کـنند. برخی تظاهر به گوش دادن می‌کنند درحالی‌که سرگرم افکار خود هستند. یک راه حل بــرای ایــن مشکل آن است که برداشت خود را از صحبت‌های دیگران بــرای آن‌ها تکرار نمایید. بگذارید بدانند که ارتباطات آن‌ها چگونه درون ذهن شما تفسیر می‌گـردند. اجـازه دهـیـد دیــگران پـیغام‌های خــود را با استنباط شما منـطبق سازند و در نهایت، راغب حقیقی شنـیـدن منظور آن‌ها باشید.
چگونه هیجانات شدید را کنترل کنیم؟

بیشتر مردم، در زندگیشان هیجانات شدید و غیرقابل کنترل را تجربه کرده‌اند. در چنین مواقعی، شخص بسیار مایل است شدت خشم، غم و اضطراب و نا امیدی تحت کنترل او باشد. ممکن است شدت هیجانات بر رفتار و طرز برخورد فرد به گونه‌ای تأثیر بگذارد که موجب رنجش و ناراحتی خود و اطرافیانش شود. در چنین لحظاتی چگونه می‌توان این هیجانات را تحت کنترل درآورد؟
برای دست‌یابی به چنین توانایی به نکات زیر باید توجه فرمائید .


1- از چگونگی تنفس خویش آگاه باشید. سعی کنید تنفسی آرام و عمیق داشته باشید. با این عمل ساده به طور طبیعی می‌توان ضربات قلب و فعالیت ذهن را آرام کرد. هر نوع انقباضی را در بدنتان به خصوص عضلات، شانه‌ها، گردن و فک را بررسی و تعدیل کنید.

2-سعی کنید بر هیجانات خود مسلط شوید. هنگامی که با دیگران هستید زمان مساعدی برای ابراز هیجانات شدیدتان نیست. بنابراین از آن‌ها پوزش بخواهید و برای مدتی از آن‌ها دور شوید. به آن‌ها بگویید که احتیاج به زمانی دارید تا بر اعصابتان مسلط شوید و چند لحظه دیگر بر می‌گردید.


3- حتماً با افرادی دلسوز و مجرب ارتباط داشته باشید و مشکلات خود را با آن‌ها در میان بگذارید. چنین ارتباطی به شما کمک خواهد کرد تا در حس و رفتارتان تعادلی برقرار کنید و احساس تنهایی و انزوا نکنید.


4-روشی دیگر برای کنترل کرن هیجانات، ثبت آن‌ها در دفترچه یادداشت روزانه است. تحقیق جدیدی نشان داده است که چنین روشی، تأثیر قابل ملاحظه‌ای بر افرادی که دچار حوادث شده بودند داشته است.


5- اگر موضوعی برایتان بسیار اهمیت دارد آن را بی‌پرده با دیگران مطرح کنید. اما قبلاً در مورد آن موضوع و موقعیت خود خوب فکر کنید. به یاد داشته باشید که تغییر در ارتباطات به مرور زمان رخ می‌دهد و صحیح نیست که این تغییر بر اساس اصول غیرمنطقی و یا هیجانات زودگذر باشد.


6-با خودتان مهربان باشید. سعی کنید مرخصی کوتاهی داشته باشید و فعالیت‌های مورد علاقه خود را انجام دهید. در این فاصله زمانی، ذهن شما آرامش لازم را باز خواهد یافت. به عنوان مثال مدت کوتاهی در پارک راه بروید یا غذای مورد علاقه خود را درست کنید و یا کتاب مورد علاقه خویش را بخوانید .


7-سعی کنید برای مدت کوتاهی به موضوعی که باعث آشفتگی شما شده است، فکر نکنید. چرا که در چنین شرایطی ذهن قدرت تصمیم‌گیری صحیح را ندارد. تصور کنید رنج و ناراحتی خود را درون جعبه‌ای داخل کمدتان گذاشته‌اید، در زمانی مناسب که آرامش بیشتری دارید این جعبه را از مکان خود بیرون آورید و به‌طور صحیح راه حلی برای مشکل و ناراحتی‌تان پیدا کنید. با انجام دادن فعالیت‌های فیزیکی از قبیل ورزش کردن کلاس رفتن و یا سخت کار کردن سعی نمائید خود را خسته کنید و توجه و تمرکز خود را به کلاس، ورزش یا کار معطوف سازید.


8- کارهای همیشگی و امور روزمره خود را انجام دهید. بدین گونه زندگی شما تحت کنترل خواهد بود. فراموش نکنید که سرانجام لحظات پر اضطراب و هیجان به پایان خواهد رسید. شما قبلاً این واقعیت را تجربه کرده‌اید.


9- چنانچه مکرراً دچار احساسات و هیجانات شدید و ناراحت‌کننده می‌شوید حتماً‌ با مشاوران مجرب مشورت کنید و یا کتاب‌های منتشر شده در این زمینه را بخوانید.


10-چگونه "نه" بگوئیم
همه شما بارها در موقعیت‌هایی قرار گرفته‌اید که گفتن کلمه " نه " برایتان دشوار بوده است. برای مثال دوستی می‌خواسته کتاب خاصی را از شما قرض کند و شما مایل به آن کار نبوده‌اید. فردی شما را به منزلش دعوت کرده و شما مایل به پذیرفتن دعوت او نبوده‌اید. اگر شما از آن دسته از افرادی هستید که به دفعات در مقابل چنین درخواست‌هایی تسلیم شده و با آن‌ها موافقت می‌‌کنید و دائماً از این بابت احساس نارضایتی دارید ممکن است بخواهید بدانید که چرا هنگامی که نه گفتن راترجیح می‌دهید، "بله" می‌گوئید. این احتمال وجود دارد که شما نگران از دست دادن ارتباطات مؤثر یا نگران وارد آمدن آسیبی به روابط باشید. چه بسا از نه گفتن احساس گناه می‌کنید چون آموخته‌اید برای اجتناب از آسیب وارد کردن به احساسات دیگران، از روی خواسته‌های خود دست بکشید. بدین ترتیب ممکن است احساس کنید با نفی آن‌ها به دلیل خودخواهی و خودمداری، انسان بدی هستید زیرا به شما یاد داده شده که باید فداکار باشید و خود را نادیده انگارید. شما بیش از رضایت خودتان دلواپس و متوجه رضایت دیگران هستید وقتی از شما تقاضایی می‌شود ممکن است احساس کنید مورد لطف و موهبت قرار گرفته‌اید. این امر سبب می‌شود تا احساس مهم بودن کنید و نگران آن باشید که در صورت مخالفت هرگز چنین تقاضایی از شما نشود. این‌ها نمونه‌هایی از احساسات دست و پا گیری هستند که می‌توانند در آزادی عمل شما مداخله کنند. البته در مواردی خاص و تحت تعلیم بودن انسان می‌تواند با شناخت صحیح بفهمد که در کجا آری بگوید و در کجا خیر.


چه راه‌هایی، گفتن کلمه "نه" را آسان‌تر می‌سازد؟


اوّلین کاری که باید انجام داد، تشخیص احساسات دست و پاگیر یا باورهایی است که در سر وجود دارند. برای مثال اگر دوستانتان می‌‌خواهند کتابی از شما قرض بگیرند و یا شما را به میهمانی دعوت کنند با گفتن کلمه نه چه نتایج منفی را پیش‌بینی می‌کنید؟ به نظر می‌رسد شما در ابتدا انتظار فاجعه آمیزی از "نه گفتن" تشخیص داده‌اید. برای مثال ممکن است به خودتان بگوئید اگر پاسخ منفی بدهم چه بسا دوستم از این که آن کتاب را به او قرض نداده‌ام از من ناراحت بشود. ولی دوست شما به خاطر این گونه مسایل ناراحت نیست. او احتمالاً به خاطر آن که کلمه نه را با صراحت به کار برده‌اید، احترام بیشتری برای شما قائل خواهد شد. خود را نادیده انگاشتن سبب تحمیل رفتارهای ناخواسته‌ای است که دیگران از شما می‌خواهند و این امر سبب می‌شود آن‌ها نسبت به ابراز درخواست غیر منطقی خود تشویق شوند. پس از آن‌که باورها و اعتقادات خود را به شیوه‌ای منطقی‌تر مرتب کردید برای گفتن کلمه نه آمادگی پیدا می‌کنید و از این امر احساس خوبی به شما دست خواهد داد. قدم بعدی گفتن کلمه " نه " به شیوه‌ای مستقیم به طرف مقابل است به گونه‌ای که قاطعیت در صدا و رفتار موج بزند. به خصوص زمانی که کاملاً‌ مطمئن هستید، که حق گفتن کلمه " نه " را دارید. با این تمرین اطمینان به خود را تمرین خواهید کرد و نیز توانایی گفتن کلمه نه را در موقعیت‌های مشکل‌تر به دست خواهید آورد.
به طور معمول گفتن کلمه‌ی نه به برخی از افراد آسان‌تر از دیگران است. احتمالاً این افراد برای شما، دوستان ِنزدیک وغریبه‌ها و خانواده هستند. وقوع یک موقعیت را پیش‌بینی کنید و تمرین کنید که در آن موقعیت چه خواهید گفت. گفتن کلمه نه را به طریقی مستقیم و صریح تمرین نمائید. نسبت به کلیه‌ی رفتارهای خود و لحن کلامتان به هنگام گفتن جمله منفی آگاه باشید. در موقعیت‌های مشکل‌تری که نسبت به ماهیت و چگونگی پاسخ خود مطمئن نیستید با گفتن جمله‌ای "باید درباره‌اش فکر کنم" به خود فرصت دهید، سپس احساسات خود را بررسی کنید. ببینید چه عقاید و انتظاراتِ نامعقول شما را به گفتن " نه " وا می‌دارد. وقتی کلمه " نه" را به کار بردید و طرف مقابل همچنان برخواسته‌اش اصرار ورزید و اوّلین کلمه نه شما را نادیده انگاشت باید بر مخالفت خود پافشاری کنید. شما حق دارید کلمه نه را به‌کار ببرید. از این کار احساس خوبی داشته باشید. هر قدر به احساس شخصی و خواسته‌های ِخود توجه کنید، از گفتن "بله" به دیگران احساس رضایت‌مندی بیشتری خواهید کرد.

افراد مهم در زندگی همسر، افراد مهم در زندگی شوهر


ارتباط خوب، هنرِ ارسال و دریافت پیام است. ما همواره در حال ارسال و دریافت پیام با یکدیگر هستیم. حتی وقتی که نه صحبت می‌کنیم و نه می‌نویسیم، در حال فرستادن پیامی از طریق حرکات بدن یا چشم‌هایمان و حتی با نگفتن یا انجام ندادنمان هستیم. یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی که زوج‌های جوان (و حتی گاهی اوقات زوج‌های قدیمی) با آن دست به گریبانند، ارتباط است. این راهی دو طرفه است که هم به گیرنده و هم فرستنده نیاز دارد. مشکل وقتی است که فقط یکی از اینها هست یا بدتر، هیچکدام نیست. شما از دو خانواده متفاوت آمده‌اید. شما روش‌های متفاوتی را برای ارتباط برقرار کردن با دیگران آموخته‌اید. بعضی افراد از خانواده‌هایی هستند که بلند صحبت کردن و یا حتی فریاد زدن در طول مشاجرات لفظی طبیعی است، در حالی که دیگران از چنین رفتاری وحشت دارند زیرا از خانواده‌ای ساکت و آرام آمده‌اند. مهم‌ترین عامل در یک ازدواج خوب ارتباط خوب است. در حالی که امور مالی، جنسی یا چیزهای دیگر ممکن است موضوع مشاجرات لفظی، نارضایتی از ازدواج و یا حتی جدایی شوند، ناتوانی زوجین در ارتباط برقرار کردن و یافتن راه حل ریشه مشکلات است. بنابراین باید پیغام درستی را برسانید.
برای داشتن یک زندگی خانوادگیِ شاد و پایدار مهم‌ترین چیز اختصاص دادن زمان مفید به همسراست. تقریباً اغلب مشاهده می‌شود که یکی از طرفین این احساس را دارد که دیگر برای همسرش مهم نیست. اکنون زمان آن رسیده است که زمانی را برای شریک شدن با یکدیگر کنار بگذاریم(لحظاتی با ارزش را ) و در چیزهایی که جدا از هم برایمان اتفاق افتاده است در طی ارتباطی خوب شریک شویم. همیشه به خاطر داشته باشید که شریک شما چیزها را متفاوت از شما می‌بیند، متفاوت یعنی نه لزوماً «غلط» یا «بد» بلکه فقط متفاوت و شما باید به اعتقادات دیگران احترام بگذارید. گوش دادن کلید فهمیدن است و عشق کلید حوصله.

تسلط بر خود

- تسلط بر خویش از کجا آغاز می شود؟


تسلط بر خویش عبارت است از توانایی پیگیری همه جانبه مجموعهای از تصمیمها که با دقت سنجیده و آغاز شده باشند. کسانی که بتوانند براستی از عهده چنین کاری برآیند، افرادی استثنایی اند.
در وهله اول، افرادی یافت می شوند که حتی چشم انداز سخت ترین مجازاتها نیز بزحمت می تواند از بروز غرایز سرکش، و تمایلات تباه یا افراطی در آنها مانع شود. چنین افرادی نمی توانند در برابر گرایشهای اجتماع ستیزی خود واکنش نشان دهند (و بدون شک در فکر آنهم نیستند!)، . گرایش تاب ناپذیری هم در آنها وجود دارد که به کارهای خلاف قانون روی آورند، در حاشیه اجتماع زندگی کنند و پیوسته خود را در معرض مجازاتهای قانونی قرار دهند.
از سوی دیگر، عده زیادی هم هستند که تا اندازه ای، ولو اندک، شور وطن خواهی وعلاقه به اجتماع دارند و چندان می توانند بر خود لگام بزنند که از هرگونه مبارزه و برخورد با قانون و قواعد اجتماعی بپرهیزند.
دسته سوم، افرادی اند که عوامل ارزشمند و قابل تحسینی در رفتار آنها تاثیر می گذارد؛ مانند میل به رفتار غیرقابل سرزنش داشتن، ملاحظه دیگران را کردن و ابراز همدردی و همدلی با ایشان، مهربان بودن، درستکاری، حس اجتماعی، میل به انجام درست هر کار، احترام گذاردن به دیگران، بیم از مجازات الهی و مانند اینها.


تا اینجا که فقط سه دسته از نمونه ای بسیار وسیع را بررسی کردیم، می بینیم که وقتی نیک بر بد و سودآور بر زیانبار چیره می شود، هنوز نمی توان گفت که کنش سنجیده (آگاهی یا ضمیر هشیار روانی) بر کنش خودبخودی (ضمیر ناهشیار) غلبه کرده است. ظاهرا نقش نیروهای نیک و نیروهای تلقین ستیز محیط، علی الاصول مورد تردید است.
تسلط بر خویش، به معنای ناب آن، با ابتکار سنجیده درخویشتنداری و کف نفس آغاز می شود، وهیچ چیز دیگری جز تصمیم گیری مستقل خودتان در اینکار به شما کمک نمی کند. مثلا انسانی که وظایف اجباری روزمره ای را بر عهده دارد که بدون تحمل زیانهای فوری نمی تواند از زیر بار آنها شانه خالی کند، به طور ارادی وظیفه ای را بر خود تحمیل می کند. این وظیفه جزئی از برنامه ای به شمار می آید که خودش آن را پذیرفته و کنش آگاهانه تسلط بر خویش محسوب می شود.
این کتاب برای کسانی نوشته شده که می خواهند توانایی کنش مستقل را بیابند یا جنبه ای از منش خود را تغییر دهند، نقصی را برطرف کنند، از عادتی رهایی یابند، صفات و خصوصیات سودمندی کسب کنند والی آخر. برنامه ما از همین نتایج جزئی تشکیل می شود؛ در واقع نشان خواهیم داد که چگونه می توان کاملا بر خویش تسلط یافت.

2- هدف کلی
هر تلاشی که به منظور مهار خویشتن در جهت هدف خاصی انجام می گیرد، دو پیامد دارد. نخست اینکه از سرگیری کار را آسان می کند؛ ثانیا اراده سنجیده را تقویت و جوش و خروشهای غریزی (مجموع اعمال خودکار) را سست می کند، که یکی از آنها را نیروی راهنما و دیگری را نیروی انگیزش تلقی می کنیم.
فرض کنیم یک آدم خجالتی از پانزده روز پیش بر آن شده که در هنگام تنهایی مراقب افکار واعمال خود باشد و بکوشد برهرگونه محرک مخالف با قواعدی که می خواهد مراعات کند، غلبه یابد. این آدم کمرو با چیرگی بر برخی نمودهای کنش سنجیده و پیش بینی شده سرشت خویشتن، در واقع امکان چیرگی بر آن نمودهای سرشتی را در وجودش پرورش داده و تقویت می کند. به علاوه، می تواند بر تظاهرات حادتر نیز تسلط یابد. سرانجام، قوای ضمیر هشیار خود را بر ضمیر ناهشیار، و بخصوص بر هیجاناتش، مسلط کرده است. در این صورت، وقتی در آینده نشانه های حس کمرویی را در خود بیابد، دشوارتر سلطه آن را خواهد پذیرفت و آسانتر بر آن چیره خواهد شد و پس از کوتاه زمانی می تواند آن را کاملا از میان بردارد.
یکی دو نمونه دیگر:
فردی به علت فعالیتهای شدید و عنان گسیخته فکری دستخوش بیخوابی است، هرگاه می خواهد بخوابد خوابش نمی برد. البته، به کمک یک رژیم غذایی مناسب و جنبه های کلی بهداشتی می توان تا حدی این آشفتگی روانی را کاهش داد؛ ولی این اقدامات کافی نیست. چاره او این است که عادت کند همواره عنان فکر خود را در اختیار گیرد، یعنی در طول روز اندیشه اش را به مشغولیتهایی پیش بینی شده متوجه و روی برخی مباحث مورد نظر متمرکز کند، و سایر موضوعات را از دایره ذهن خود براند. به این ترتیب، او ضمیر ناهشیار خویش را سامان خواهد داد و شبها از طریق تجسم موضوعهای در خور و خوشایند، خواهد توانست به آسانی به خواب برود.
این اصل در مورد جمله آشفتگیهای خودبخودی بدن آدمی صدق می کند. مثلا، می توان با مهار کردن کلیه حرکات و اعمالی که خودبخود و غیرارادی انجام می دهیم، لگام حرکات تنفسی خود را در دست گیریم و به اختیار درآوریم. توفیق در انجام این امر، مستلزم تلاش روحی فوق العاده ای است و به تسلط روانی و درونی بر خویشتن می انجامد.
درون آدمی جایگاه گروهی از نیروهاست کهنقش آنها را می توان در یک کلمه جمعبندی کرد: «راهبردن یا حکمرانی». مجموعه این نیروها- که مهم نیست به آنها آگاهی روانی یا مجموعه حالات روانی برتر بگوییم- با فعالیت تقویت می شوند وبا سستی راه زوال می پیمایند. اگر فعلا نمی توانید جلوی فلان انگیزه خود را بگیرید یا بر فلان سستی خود غلبه کنید، دست کم این فرصت را از دست ندهید که در خارج از دایره هدفهایی که اصولا ذهنتان را به خود مشغول می کنند، از این قوای حاکم بهره گیرید. اگر برنامه وسیع و هماهنگی را بپذیرید و فقط دویا سه مورداصلاح در خود بوجود آورید، و بقیه را به حال خود واگذارید، می توانید در راه اختیار یافتن بر خویشتن سریعتر گام بردارید.

بنابراین ما حتی به افرادی با منش لرزان و ناپایدار حتما توصیه می کنیم که نه تنها از آغاز به تغییراتی خاص یا اصلاحاتی دقیق و بسیار قوی چشم بدوزند، بلکه به یک برنامه جامع تسلط بر خویشتن توجه کنند. به این منظور باید بکوشیم همزمان به اصلاح وتعدیل سنجیده مجموعه وظایف بدن بپردازیم، بتدریج وآهسته بر احساسات خود مهار بزنیم، در هنگام هیجان شدید آرامش وخونسردی خود را حفظ کنیم، با هوشیاری وروشن بینی بر احساسات خود چیره شویم، فعالیت خود را روشمند و اوقات فراغت خود را سودمند کنیم، در زندگی روزمره بیش از پیش درایت، تامل و تزلزل ناپذیری به خرج دهیم، و از طریق تمرینهای مداوم قوه تمییز و تحلیل، قوای روحی و فکری خویش را رام وانعطاف پذیر کنیم.

3- امکانات
هر کس در پیرامون خود موارد تغییری ارادی فردی را شاهد بوده است. افراد سست عنصری را دیده ایم که شهامت یافته اند، به آدمهای افراطگری برخورده ایم که عادات خود راترک کرده ونمونه اعتدال و میانه روی شده اند، اشخاص گریزان از فعالیتی که با پشتکار به کار پرداخته اند ومانند اینها. پس روشن است که می توان خود را تغییر داد.
همه جا در اطراف خود زنان ومردانی با تسلط کامل بر خویشتن را مشاهده می کنیم، ولی آنان همیشه در قبل چنین نبوده اند. پس تسلط بر خویش امری اکتسابی است.
اما، در اینجا شاید از خود بپرسید که آیا آنچه برای دیگران ممکن بوده، برای من نیز میسر است یا خیر. در واقع برخی اظهار نظرها در این حکم تردید ایجاد می کنند:
به نوشته دوپورتال: « اگر من هیچ ارادهای نداشتم چگونه می توانستم نخستین گامها را، ولو کوچک، برای تقویت آن در وجود خودم بردارم، واز کجا باید یاری می طلبیدم؟ با این فرض که از قبل همین مقدار اندک در وجود من بوده است، وآنچه را که فقدان اراده می نامند در واقع جزء بسیار اندکی از آن نباشد، با چه معجزه ای این مقدار اندک به بسیار تبدیل یافت؟... برای اینکه ببینم این نیروی خواستن در من کمی افزایش یافته است، باید کمی بیشتر از آن چیزی بخواهم که هم اکنون می خواهم؛ اما برای کمی بیشتر خواستنف باید کمی بیشتر اراده بخرج دهم: این کمی بیشتر را از کجا کسب کنم؟ از آنچه داشته ام؟ اما چه پدیده ای باعث خواهد شد که آنچه اکنون دارم افزایش یابد؟ و چگونه با اراده اندک می توانم به عملی بیشتر از آنچه اکنون انجام می دهم، دست بزنم؟ معلمان اخلاق ومنادیان تحرک و فعالیت همیشه گرفتار این دور باطل می شوند: برای آنکه اراده خود راتقویت کنیم، باید همان قدر اراده داشته باشیم که در آرزوی کسب آن هستیم.

تمام این استدلال ظریف بر مفهومی دو پهلو وایهام استوار است. مولف، هرگونه قوه، و بخصوص قوه اراده، را از زاویه یک روان شناسی منسوخ می نگرد. منظور واقعی از کلمه اراده، استعداد خواستن است، استعدادی که با تمرین تقویت می شود. وقتی می گوییم فردی کمابیش اراده دارد، منظورمان این است که استعداد خواستن قاطعانه در او وجود دارد، وبه بیان دقیقتر، خواستهای قاطع سنجیده ای دارد. به هر حال استعداد کنونی شما برای رفتار ارادی، حتی اگر بسیار نیرومند هم باشد، هرگه خود را به دست تنبلی مداوم بسپرید، تا حد سستی و وانهادگی نزول خواهد کرد. برعکس، هر چند هم که ضعیف باشد، از وقتی که به پرورش مداوم آن و به تمرینهای مرتب بپردازیم، این استعداد تقویت خواهد شد.
پرتحرک بودن یک چیز است؛ عمل کردن- یا دست کم میل به کنش- در وضعیتی خاص، چیز دیگری است. عملا کافی است که یک بار به طور جدی بخواهید مانند فرد متشخصی رفتار کنید، که اگر به جای او بودید این طور عمل می کردید، تا در این صورت خود را فردی قاطع حس کنید. عزم اولیه، حتی اگر به نتیجه ای نرسد، شخصیت فرد را تقویت می کند. این نخستین گام، راه را برای برداشتن گامهای بلندتر بعدی خواهد گشود. اگر می خواستیم به مباحث دقیقا علمی وارد شویم، می توانستیم با یاری گرفتن از علم روان شناسی کنونی به بحث درباره ماهیت اساسی فعالیت و آنچه که اراده می نامد، جایگاه آن در مغز و در ناحیه انگیزش و بازتاب حیاتی آن در این ناحیه، بر هر گونه عمل ارادی بپردازیم.
نظریه خاص دیگری که نوآموزان مطالعات مربوط به بازآموزی را سرگشته می کند، موید آن است که وقتی مبارزه ای میان تخییل و اراده در می گیرد، ناگزیر همیشه تخیل برنده می شود. این حکم به معنای آناست که امکان غلبه اندیشه سنجیده بر اندیشه خود اننگیخته را انکار کنیم. آیا کسی وجود ندارد که در زندگی خود دست کم یک بار هم که شده به کمک منطق و تصمیم قاطع خویش بر وحشت زاده از تخیلاتش تسلط نیافته باشد؟ آیا تاکنون پیش نیامده است که آدمی با شگفتی تمام بتواند به آسانی یک عمل، یک وظیفه یا یک تمرین را انجام دهد که قبلا آن را دشوار و خطرناک و احتمالا غیرممکن می پنداشته است؟

4- امتیازهای تلاش ورزیدن
تلاش سنجیده، بدون هیچ گونه تردیدی، به استحکام توان هدایت خواست و اراده می انجامد، و در تحلیل نهایی، یگانه وسیله تغییر خویشتن است که بسیاری از کارشناسان بهره گیری از آن را توصیه می کنند. حتی نویسنده ای که بیشتر از این از وی نام بردیم، و اراده را قدرت روحی می داند که ما جملگی به یک اندازه از آن بهره مندیم»، که به معنای پذیرش تغییر ناپذیری این قدرت است، با نتیجه گیریهای زیر بر دیدگاههای ما مهر تایید می گذارد:

به نوشته دوپورتال: شاید شما از روی تنبلی و بیکار و بی مصرف گذاشتن کمابیش پنهان نظام مغزی خود، فاسد شدن آن را میسر کرده اید و گذاشته اید به تحجر و خشکی دچار آید. برای خارج شدن از این وضع، فقط یک چاره دارید و آن این که به هر قیمتی شده به کاری مفید، هر کاری که باشد، بپردازید، به شرط اینکه خدمتی به کسی انجام دهد {...} هر کسی که در وجود خویش از اراده ناپلئون برخوردار است.
در واقع این بیکارگی (که باید از کمند آن رها شد) ناحیه محرکه فرد، و بنابراین قابلیت خواستن او را تضعیف کرده است. برای تقویت مجدد هر یک از آنها، پرورشی مداوم لازم است.
خودامیل کوئه که به برتری تخیل بر اراده باور داشت، مریدانش را از کمترین تلاش ممنوع کرده و به آنها توصیه می کرد که با تکرار خودبخودی یک فرمول کوتاه خود تلقینی یک فرمول کوتاه خود تلقینی به انتظار نتیجه بنشینند؛ اما آیا او به این فکر افتاده بود که انجام توصیه هایش عملا به معنای یک کنش ارادی است؟ مثلا، برای جایگزین کردن یک تصور روشن ذهنی از حالت احساس طبیعی به جای واکنشهای تخیلی درد- یعنی از بین بردن درد- یا حتی برای غلبه بر خشمی که به آدمی دست می دهد، و تحمیل یک فرمول به خویشتن، انجام یک تلاش جدی اجتناب ناپذیر است.

5- میل شدید
در مورد منبع زنده نگاهدارنده تلاش، نخستین محرکی که به منزله نیروی محرک نخستین تلاش کوچک به منظور تسهیل تلاشهای بعدی، و امکانپذیر کردن مهمترین تلاشهای بعدی است، باید گفت که این منبع علی الاصول یگانه و یکتا ولی تجلیاتش متعدد است. ما در یکی از آثار قبلی خود، از آن با اصطلاح «حرص» یاد کرده ایم.
این واژه معمولا در اذهان معنایی منفی و تحقیرآمیز دارد. می گویند فلانی حرص پول، حرص لذت بردن، حرص عظمت طلبی و ... دارد. اما معنای آن توصیفگر حالتی روانی است که فقط به اشخاص حریص و آزمندی که در پی گردآوری پول اند یا افراد عیاش یا متکبر و خودپرست اطلاق نمی شود، بلکه کسانی را که با شور و حرارت و پشتکار و سختکوشی به کاری می پردازند نیز دربر می گیرد. آن محققی که پانزده ساعت در روز روی کتابها، نقشه ها یا ابزار و تجهیزات آزمایشگاهی اش خم می شود و با آنها کار می کند، حرص علم، حرص کشف کردن و شناختن دارد. فلان آهنگساز و موسیقیدانی که در تنهایی الهام خویش پناه می جوید، متوجه گذشت زمان یا حرکات اطرافیان خود نیست، حرص آفرینش یک اثر هنری را دارد. مدیر فلان بنگاه بازرگانی مشهور که از مدتها پیش ثروت به او لبخند زده است- ولی پول از پایین مرتبه ترین زیر دستانش برایش کمتر اهمیت دارد- کار سخت و فرساینده خود را ادامه می دهد، چون حرص قدرت اقتصادی دارد.

هیچ کار مهمی بدون حرص خاص تحقق نمی پذیرد: حتی افراد اهل ایمانی که پیوسته در تاملات و مکاشفات معنوی خود پیرامون وحدتشان با خداوند غرقند، چنین حرصی دارند. نوع بشر اگر حرص بهتر زیستن نداشت، کماکان همان انسان غارنشین بود. آنجا که حرص نباشد، تنبلی و سستی فرمانرواست.
البته این میل شدید در نزد همه نه شدت یکسانی دارد نه هدف همسانی. همین فکر ساده تسلط بر خویش نیز، هم گواهی است بر میل شدید به بهبود وهم روشن سازی ذهن به حد کافی برای جهت دادن به نیروهای بالقوه خویشتن.

6- بررسی ویژه ما
این میل به بهبود اوضاع و احوال خویشتن را که هنوز کمابیش مبهم است، باید قبل از هر چیز با دقت تعریف کرد. آرزوهای عمیق شما کدامند؟ تسلط کامل بر خویشتن مسلما به گسترش امکانات شما منجر خواهد شد. شما می خواهید چگونه بهبودی در شخصیت و وضعیتتان بدهید؟ می خواهید به انجام چه کاری توانایی پیدا کنید؟ این دو پرسش را بررسی کنید و افکار خود را بنویسید.
در اطراف خود به کسانی که بر خویش مسلط اند بنگرید، و امتیازهایی را که از این راه می آورند ارزیابی کنید. آن گاه صادقانه ، با دقت و بدون ملاحظه به ارزیابی خود بپردازید از لحاظ فیزیولوژیکی، تا چه حد بر غرایز خود مسلط هستید؟ آیا اجازه می دهید انگیزه ها، غرایز، زیاده رویها، هوسها، تنبلی و سستی بر شما غلبه کنند؟ از زاویه حیات روانی نیمه هشیار، تا چه حد بر احساسات، عواطف، و به طور کلی حساسیت خود تسلط دارید؟
آیا از نظر حیات روانی برتر، فعالیتتان ارضا کننده است؟ تا چه حد احساس می کنید می توانید به فعالیت فکری، مشاهدات دقیق، تعبیرات کاملا سنجیده، مشاهدات و تصمیمهای روشن بینانه خود توجهی ارادی مبذول دارید؟ ...

7- نخستین گام
همین ایده آشنایی با مطالب این کتاب، برای شما نخستین گام برای اقدام کردن به شمار می آید. این نخستین گام در راه تبدیل و دگرگونی فردیت شماست. خود را به مشخص و متمایزترین وضع ممکن، آن طور که می خواهید باشید و بشوید، مجسم کنید. شاید این آینده آرمانی در وضع واقعی کنونی به نظرتان خیلی دور بیاید، اما با الهام از آنچه خواهید آموخت، دور نیست ان روزی که نقائصتان چندان کم شوند که در شرف از بین رفتن قرار گیرند و صفات نیکویی در شما تقویت گردند. می توانید هر نقصی را که از آن نفرت دارید، از خود برانید؛ هر صفتی که نسبت به برخورداری از آن حریصید، به صورت نطفه در وجود شما یافت می شود.